| درآمدانگيزهي وقف در ايران جداي از ريشههاي تاريخي و انساني، علاقةي ويژهي مردم به اسلام و عمل به توصيههاي آن در گسترش بر و نيكي و برجاي گذاشتن صدقةي جاريه بوده است. در بسياري از موارد، موقوفات جنبهي ديني و مذهبي داشته و اين نشانگر اهميت انگيزهي ديني در وقف است. طبعا مواردي هم كه جنبهي اجتماعي دارد، ميتواند برخاستهي از انگيزههاي ديني باشد، چه اسلام، ديني اجتماعي و انساني است و انسانها را براي كمك به هم نوعان دعوت كرده است. وجود اين قبيل انگيزهها، سبب توسعهي وقف در ايران شده است. طبيعي است كه وقف در جامعهاي پديد خواهد آمد كه از رشد اقتصادي قابل ملاحضهاي برخوردار بوده و كساني از متدينان و مؤمنان آن، آن اندازه ثروت داشته باشند كه مالي را وقف كنند. دوران رشد اقتصادي ايران در طول هزار و چهارصد ساله، تابعي از وضعيت تمدني ما بوده است. قرن پنجم تا هفتم هجري از يك جهت دوران باشكوهي است و ايران همانند بسياري از كشورهاي ديگر، شاهد يك دوران قابل ستايش از نظر علمي، اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي است. و رشد مدارس نظاميه تنها يك نمونه از رشد علمي و فرهنگي در اين دوران است. پسي از آن، اندكي اختلال در وضعيت اقتصادي و تمدني پيش آمد تا آن كه بار ديگر در دوران صفوي، اوضاع بهبود يافت. همانطور كه خواهيم ديد، در اين دو به عنوان مثال ميتوان گفت: در كنار يك منارهي پنجاه متري - در منطقهي زيار راران اصفهان - مسجد بزرگي بوده كه در كنار آن مسجد، زمينها يا مغازههاي وقفي وجود داشته است؛ اما اكنون تا بيست متري مناره كشت و زرع شده و يا وسط يك كوچه واقع شده است! بايد عواملي در كار باشد كه موقوفات بدان جهت، لگدمال شده باشد. تنها از دورهي صفوي به اين سو، بخشي از موقوفات برجاي مانده است؛ اين در حالي است كه در طول يك هزار و چهار صد سال، اكثريت قريب به اتفاق مردم ايران مسلمان بوده و تحول عمدهاي حاصل نشده است. با اين حال، موقوفات كهن از ميان رفته است. چنين مسألهاي بايد عاملي خاص خود را داشته باشد. البته از بين رفتن موقوفات آتشكدهها به دليل تغيير آيين، و امري طبيعي است، اما چرا بايد موقوفات مدارس و مساجد دورهي اسلامي با وجود ثبات اعتقاد مردم از بين رفته باشد؟ بخشي از اين عوامل كلي و از اساس مربوط به ساختار سياسي و قومي ايران است. بخشي ديگر، عوامل جزيي و در عين حال مهمي است كه در محدودهي خود مسألهي وقف و سابقهي تاريخي آن از گذشته تا حال بوده است. در اينجا ابتدا بخشي از اين عوامل كلي و سپس از عواملي كه مربوط به محدودهي خود وقف است، خواهيم پرداخت. طبيعي است كه اين متن، نگاه سريعي به اين مسأله دارد و بايد با دقت و وسعتي بيش از اين به اين مبحث پرداخت. فقدان امنيت و ثبات در جامعهي ايراناصولا فقدان ثبات در جامعهي ايران، يكي از مسائلي است كه بايد به آن توجه كرد. تاريخ ايران، به نسبت برخي از كشورها، بسيار پر تلاطم و پرآشوب بوده و هست. اين مسأله كه در برخي از كشورها قرنها ميگذرد و انقلابي صورت نميگيرد، اما در كشوري مانند يكي از دلايل آن، تهاجم اقوام مختلف به ايران است كه هر كدام به زور، حكومت و سلسلهاي تأسيس ميكردند و براي مدتي كه هنوز روح ايراني در آن حلول نكرده بود، به همه چيز تجاوز كرده و ايران در يك وضعيت ناپايدار بسر ميبرد. آنان اموال مردم را تصاحب ميكردند و به تخريب بنيادهاي فرهنگي و اجتماعي و سنتهايي كه حافظ يكپارچگي كشور بود، ميپرداختند. به طور معمول، مدتي طول ميكشيد تا تحت تأثير فرهنگ ايران اسلامي، قرار گرفته و ايراني شوند. زماني كه ايراني ميشدند، قدري بهتر رفتار ميكردند و با تأثيرپذيري از ايرانيها و استخدام آنان در ادارهي امور به ثبات نزديك ميشدند. بسياري از مهاجمان بدوي بودند و اساسا نظام دفتري و اداري نميشناختند و اوائل سعي ميكردند كشور را ايلي اداره كنند؛ بدين ترتيب همهي اسناد مكتوب اداري از ميان ميرفت و خود اين مسأله سبب حيف و ميل شدن اموال دولتي و وقفي ميشد. طبيعي بود كه ايران در چنين شرايطي نميتوانست آرامش داشته و چند دهه طول ميكشبد كه آرامش به آن بازگردد. يكي از آسيبپذيرترين مسائل در دوران آشوب مسائل اقتصادي بويژه اموال عمومي و از جمله وقف است. طبعا هر زمان كه نوعي ثبات و امنيت دست كم براي يك دوره، در يك قرن يا دو قرن پديد آمد، وقف رواجي مييافت. اما در دورانهاي پرآشوب نه تنها صحبت از وقف جديدي نبود، بلكه بيشتر موقوفات پيشين هم دستخوش زوال ميشد. دليل ديگر بيثباتي انقلابهاي داخلي بود. ايران، سرزمين پهناوري است كه اقوام مختلفي در آن زندگي كرده و هر زمان يكي از اينان فرصت حكومت بر ديگران را به دست ميآوردند. اگر بر اساس ديدگاههاي ابنخلدون سخن بگوييم، بايد اظهار كنيم كه در چنين شرايطي، گروهي كه پشتوانهي قومي و عصبي نيرومندي دارند، اما بر سركار نيستند و در عين حال از انرژي فراواني برخوردارند، يك دولت در ظاهر مقتدر، اما بيمحتوا را سرنگون ميكنند و خود بر سر كار ميآيند. پس از آن، دهها سال طول ميكشد تا حاكمان جديد به مرحلهي داشتن يك دولت به معناي نوين آن برسند و در كشور ثباتي به سخن ديگر، نظام سياسي حاكم بر ايران در گذشته، در طي دورههاي تاريخي تحت تأثير عوامل مختلف مذهبي يا نژادي تغيير ميكرده، و هر بار كه تغييري ايجاد ميشده، دولت جديد براي قانع كردن فرماندهان و اميران جديد، لازم ميدانسته تا زمينهايي را به تيول به آنها واگذار كند. در بسياري از موارد، زمينها و روستاهاي وقفي به مالكيت اين افراد داده ميشده است. در واقع اين قبيل اموال، از حالت موقوفه به حالت خالصه در ميآمده است. البته بايد در نظر داشت كه شرايط تاريخي يك تحول، گاه اين قبيل اقدامات را الزامآور ميكند. وقتي نادر بخواهد كار نظامي با آن گستردگي بكند، لازم است تا فرماندهان خويش را راضي كند. بهترين راه جلب رضايت آن، تقسيم روستاهاي وقفي ميان آنهاست. در دوراني كه دولتهاي مستعجل سركار آمده و هنوز خود را تثبيت نكرده سرنگون ميشدند، نخستين آسيب به اموال وقفي وارد ميشود. آنها يا ميكوشيدند تا از اين اموال در راه تثبيت منافع خود استفاده كنند يا آن كه با عدم حمايت قانوني از آنها، مستأجران زمينهاي وقفي را تصاحب ميكردند. يك سير تاريخيسنت وقف از صدر اسلام به اين سو پيشينهي نيرومندي دارد. اما روشن است كه وقف تنها زماني گسترده خواهد شد كه در كنار همهي شرايط لازم، مردم نيز ثروتمند بوده و توانايي داشتن آن مقدار اندوخته را داشته باشند كه بخشي از آن را وقف كنند. پيش از دورهي سلجوقي در بخشهاي مركزي ايران، كمتر آرامشي ديده ميشد. با اين حال به يقين وقف وجود داشته است. عتبي از روزگار خود ياد كرده كه سلطان محمود غزنوي (م 421) قاضي القضاة ابومحمد عبدالله بن محمد ناصحي را به ديار خراسان فرستاد «تا تدارك امور اوقاف فرمايد و آنچه دستهاي ظلمه و مستأكله ستمگر بخشيده بودند، بيرون آرد. نايبي از آن او رفيعهاي در حضرت عرضه كرد و من كه عتبيام آنجايگه حاضر بودم و به صادر و وارد احوال نظر اعتبار ميكردم كه قرب صدهزار دينار مال اوقاف نزد او انتزاع كردند از محصولات اوقافي كه سمت تملك بر آن بود و آن مال دهان از باب مستحقان بسته بود از تظلم به وعدي چون سراب تشنه فريب و وعيدي و تهديدي كه در پيشش سوار سرها از بارگير اعناق جدا خواست شد و روزگار بر آن برآمده بود و چند طوايف در آن فروشده و طمع ايشان از لمعات انوار انصاف و معدلت منقطع گشته و قومي بجاي قومي ديگر از مستحقان بايستاده و به كفافي از آن قناعت نموده و اين حكم عدل امانت و استقصا بجاي آورد و مالي بسيار از بن دندان اين محتال مستحيل بيرون آورد به تهديد و تخويف» (1) دورهي سلجوقي يكي از دورانهاي با شكوه در تاريخ وقف در ايران، دوران سلجوقي در قرون پنجم و ششم، تا پيش از حملات مغولان است. در اين فاصله، هزاران روستا و قنات و جزاينها، وقف مدارس، رباطها، كاروانسرها و بيمارستانها شده است. تنها نگاهي به موقوفات مدارس نظاميه در شهرهاي مختلف، انسان را شگفت زده ميكند. بسياري از سلاطين و اميران سلجوقي در شهرهاي مختلف، انسان را شگفت زده ميكند. بسياري از سلاطين و اميران سلجوقي در شهرهاي مختلف مدرسه ساختند و براي تأمين مخارج آنها، موقوفاتي براي آنها معين كردند. اما همان روزگار سلجوقي نيز سخن از پايمال شدن اوقاف در ميان است. زماني كه راوندي از مدرسهي سلطان طغرل بن محمد بن ملكشاه در همدان سخن ميگويد، بلافاصله پس از آن از استيلاي ظلمهي عراق عجم ياد ميكند كه به واسطهي آنها در اوقاف خللي پيش آمد (2) با حملهي مغول، در وهلهي نخست اين موقوفات از ميان رفت و گر چه تا اندازهاي حركتي براي احياي موقوفات صورت گرفت، اما به دليل ناپايداري وضع سياسي ايران در طول چندين قرن، وقف به صورت جدي پا نگرفت. گفتهاند كه خواجه نصير از طرف هولاكو مأمور اوقاف شده است. اين اقدام بايد ناشي از تدبير خود خواجه براي حفظ اين موقوفات باشد كه البته در آن دورهي پرآشوب نميتوانسته چندان دوامي داشته باشد. آنچه در اين دوره اظهار ميشود آن است كه اموال وقفي حيف و ميل ميشود دورهي صفويدوران پرشكوه وقف در ايران، دوران صفويه است. از شاه طهماسب تا شاه عباس اول و تا آخر صفويه هزاران مورد وقف در سراسر ايران ايجاد شده و بزرگان و درباريان در اين امر پيشگام بودهاند. هر كدام به دليلي؛ يكي از روي عشق به اهل بيت عليهمالسلام؛ ديگري عشق به درس و تحصيل طالبان علوم دين. و سومي براي رها كردن اموالش از تصاحب حكومت، به وقف خاص آنها ميپرداخت. خواجههاي حرم به دليل نداشتن خود شاه، در كار وقف و حفظ موقوفات پيشگام بود. زماني كه ازبكها قطعهي الماسي را براي شاه عباس فرستادند و شاه دريافت كه الماس ياد شده از موقوفات امام رضا (ع) بوده است، هيچ دخالتي در آن نكرد. علما گفتند بهتر است آن را بفروشند و ملك مرغوبي بخرند. شاه در اين باره هم دخالتي نكرد و توصيه كرد تا الماس را در استانبول با نظارت طلافروشان بفروشند و در ازاي آن زميني براي آستان قدس رضوي تهيه كنند. (6) از شاه عباس نقل شده كه حتي انگشتري كه در دستان خود دارم وقف است. همچنين نوشتهاند كه وي، كل املاك خاصه خود را از رساتيق و خانات و قيصريه و چهاربازار و حمامات - حتي خواتيم اصابع مباركه را - به چهارده تقسيم مقسوم و بر چهارده معصوم وقف نمود. وقفنامه به خط جناب شيخ المشايخ عالم عامل راسخ شيخ بهاء الدين العاملي نگاشته شد.» (7) يك نمونهي مهم دربارهي ناپايداري وقف در ارتباط با رواج آشوب و بلوا، سقوط دولت صفوي است. تا قبل از آن بيشتر زمينهاي اطراف اصفهان وقفي بود و واقفان جديد براي يافتن زمينهاي وقفي، به سراغ زمينهاي دوردست در سميرم، يزد و كاشان ميرفتند. با سقوط دولت صفوي، افاغنه كه شيعهها را مشرك ميدانستند، اعلام كردند كه اكنون كه خان وقف به تاراج ميرود براي از ميان بردن موقوفات توسط نادر، به دلايل مذهبي نيز بايد توجه داشت. اصولا نادرشاه نميتوانست اين همه موقوفاتي را كه براي روضه خواني درست شده بود بپذيرد، زيرا او تمايلي به اين قبيل كارها نداشت. بيشتر اطلاعات مربوط به ويراني موقوفات و اصولا وقف ستيزي در دورهي نادري را، ميرزا حسن خان جابري انصاري در تاريخ ري و اصفهان به دست داده است (14) از جمله نوشته است: دفتري ابتر، از رقبهي افغاني و وقفي به نام رقبهي نادري نوشتند. صدر الممالك و متولي موفوفات و برادر امام جمعه را كه به فلك سرفرود نميآوردند، پا بر فلك نهاده از ضرب چوب بكشتند و در اين باب به حدي به جد بود كه روزي در مسجد شاه به پا ايستاده و فرمود كتيبهي موقوفاتش را حك نمودند(15) پس از آن، سالها به درازا كشيد تا دولت قاجاري تثبيت شد. در اواخر دورهي نادري و تا روي كار آمدن قاجاريه وضعيت ايران به شدت آسيبپذير و بيثبات بود. علي قلي پس از نادر دستور ضبط موقوفات را كه نادر صادر كرده بود لغو كرد و قرار شد تا به شكل سابق عمل شود؛ اما متأسفانه بسياري از موقوفات پايمال شده و تصاحب شده بود. آقاي مهريار ميگفت: با پدرم كه روحاني بود به روستايي در ناحيهي لنجان رفتيم. شخصي از اعيان آن ناحيه، زميني وقفي را خريده بود. پدرم از روي نصيحت به وي گفت كه اين كار صلاح نيست و عواقب بدي دارد. آن شخص تصور كرد كه مقصود پدرم اين است كه ممكن است دولت يا شخص ديگري مزاحم شود. به همين دليل جواب داد: نه خير، هيچ مشكلي ندارد. اصل وقفنامه را هم از طرف خريدم و گرفتم! نقل ديگر دربارهي يك وقفنامهي بسيار زيبا از شاه سلطان حسين صفوي است كه عبدالحسين سپنتا در كتاب تاريخچهي اوقاف اصفهان چاپ كرده است. تمام وقفنامه سالم است مگر اسم روستاي وقفي كه از متن وقفنامه قيچي شده است (16) دورهي پهلوياز زمان پهلوي نخست، به دليل آن كه بسياري از متوليان وقف علما بودند، براي محدود كردن قدرت سياسي آنها، به گونهاي عمل شد كه اين اموال و طبعا اين قدرت اقتصادي از دست آنها خارج شود. بعدها هم در جريان اصلاحات اراضي، بسياري از زمينهاي وقفي به ملكيت افراد درآمد كه البته پس از انقلاب با تأكيد حضرت امام بر بازگرداندن آنها به حالت وقفي و مصوبهي مجلس، بسياري از اين زمينها مجددا حالت وقفي خود را به مدرنيسم و مشكل جديد وقفجامعهي ما در جريان مدرنيسم، بسياري از سنتهاي گذشته خود را دستخوش تغيير و تحول كرد. زماني سيستم آموزشي و دانشگاهي ما بر اساس موقوفات اداره ميشد، جز آن كه بسياري از امور ديني و مراسم مذهبي هم بر اساس وقف ميگذشت؛ اما يكباره در دورهي رضا شاه، زماني كه متجدد شديم، و اكنون هم، گمانمان آن است كه تمام آنچه داشتهايم بايد از بين ببريم. حتي توجه نداريم، در همين زمان، در غرب، وقف نقش مهمي در بخش آموزشي و دانشگاهي دارد. آنان موفق شدند تا به نوعي مسأله وقف را با سيستم جديد تطبيق داده و حتي بر دامنهي آن بيفزايند. از سوي ديگر، يكي از مشكلات جديد در كشوري مانند كشور ما، قوت گرفتن دولت و جايگزيني آن بجاي بسياري از نهادهاي عام المنفعه عومي است كه در دوران پيش از اين، به دست خود مردم و متوليان اداره ميشد. اين مسأله، كار وقف را گرفتار مشكل كرده است. در اصل، مثل همهي موارد ديگر، عوض آن كه دولت نظارت كند، خود به صورت مستقيم وارد عمل شده، درآمدها رابه جيب خود وارد و همهي مخارج را خود متقبل ميشود. كمترين نتيجهي آن اين است كه در چنين شرايطي، احساس مردم آن است كه انجام اين قبيل كارها بر عهدهي دولت است و آنان به طور مستقل نبايد تلاشي در اين باره داشته باشند. مشكل ديگر دربارهي مدارس ديني و هزينهي زندگي طالبان اين علوم بود. از اواخر دورهي قاجاري به اين سو، شهريههاي طلبگي - به تناسب دولتي شدن آموزش و دانشگاهها - از پول سهم امام پرداخت ميشد. اين مسأله نيز تا اندازهاي به كار وقف آسيب زد. توضيح آن كه، مردم احساس ميكردند كه از طريقي غير وقف، زندگي طلبهها تأمين ميشود و نيازي به وقف اموالي براي مدارس كه بخش عمدهي آنها براي تأمين محترم شمردن مالكيتمسألهي حفظ حق مالكيت، يكي از مسائل اساسي در حفظ ثبات اقتصادي در جامعه است. به رغم آن كه مبحث حلال و حرام جايگاه والايي در دين جايگاه والايي، گاه چنان اصول اوليه آن دستخوش زوال و بياعتنايي ميشود كه عامهي مردم به حرام خواري مبتلا شده و دقتي در حرام و حلال نميكنند. آنها دست به خوردن اموال عمومي ميزنند و تصاحب اموال عمومي و ندادن حقوق عمومي را يك پيروزي براي خود تلقي ميكنند. نياز جامعهي ما و نياز تاريخ ما به تقدس مالكيت در همهي موارد مهم است. هم بايد از حيث ديني به اين مسأله توجه كرد و هم از حيث قانوني. انقلاب و دگرگوني نبايد به معناي تقدس زدائي از ارزشها و احكام اصيل ديني باشد، بويژه انقلاب اسلامي كه اساسا مدعي حفظ حدود حلال و حرام است. به هر روي يكي از اصول مهم فقه اسلامي، محترم شمردن مالكيت افراد است. بايد ضوابط را در جامعه به گونهاي ترتيب داد كه مفاهيمي كه حيات اجتماعي يكي جامعه بر روي آن استوار است ثابت بماند. ممكن است به طور موقت يك تغيير در وضع مالكيت بخشي از مردم را راضي كند، اما وقتي مالكيت به طور عمومي لگدمال شد، مخصوصا مالكيت اموال عمومي كه از روي مصالح غير واقعي به اشخاص واگذار ميشود، ترديدي فراگير در جامعه ايجاد ميكند. بايد توجه داشت كه در دورهي صفوي تركيبي از يك قدرت ديني و سياسي به نام صدر كار نظارت بر اوقاف را داشته است. بعدها كه در نيمهي دوم دولت قاجاري، ميان مجتهد و حكومت اختلاف ايجاد شد، هنوز نظارت از آن فقها بود، فقهايي كه روابطشان با دولت حسنه بود. با حذف نظارت علما و مجتهدان كه به نوعي در سيستم دولتي بايد فعاليت كنند، دشواريهايي در ادامهي حفظ موقوفات، پس از مرگ آنان پديد ميآمد. اگر آن مجتهد، فرزند لايق مجتهدي داشت اوضاع تا اندازهاي حفظ ميشد، اما در صورتي كه نسل روحاني در آن خاندان قطع ميشد، مشكل نظارت و حتي سرپرستي جدي ميشد و كار به آنجا ميرسيد كه رقبات وقفي، حتي به ملكيت برخي از آقازادههاي متجدد درميآمد. بسا شده كه زمينهاي وقفي كه سرپرستي آن را مجتهدي در اختيار داشته، به بهانههاي واهي ميان وارثان وي تقسيم شده است. اين مشكل به طور عمده در دورهي رضاخان پديد آمد كه نسل روحاني در بسياري از خاندانهاي اصيل روحاني تحت فشار رژيم منقطع گرديد. از مسائلي كه خاص وقف است پي نوشت : 1- تاريخ يميني، (به اهتمام دكتر جعفر شعار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1357)، ص 475. . منابع: رسول جعفريان ،ميراث جاويدان برچسبها: |