| نوشته : سيده حكيمه صداقت
باخودم گفتم دواي دردم زيارت عاشورا است چون در مفاتيح خوانده بودم كه زيارتعاشورا براي برآورده شدن حاجت بي نظير است . نيت كردم كه از همين امروز چهل روز زيارت عاشورا را با صد لعن و سلام بخوانم آخه حديثي خوانده بودم ازامام جواد (ع)كه مي فرمايند :مي شود لعن و سلام آخر زيارت عاشورا را كه بايد صد مرتبه تكرار كرد به همان جملات آخر لعن (اللهم العنهم جميعا) و سلام (السلام علي الحسين و...) اكتفا نمود البته اگر به صلاحمان باشد مستجاب مي شود . برايخريد به سوپر سر كوچه رفتم تا كمي خريد كنم چند تا ازخانمهاي همسايه را آنجا ديدم كه با هم صحبت مي كردند يكي از خانمها به ديگري گفت : مسجد محله قرار است كارواني براي سفر حج راه بياندازد، وقتي من هم اين مطلب را از آنان شنيدم مو به تنم سيخ شد و از آن خانم پرسيدم كه اين سفر چه موقع است ؟مبلغش چقدر است ؟ فكر كنم كه آن خانم هم متوجه شد كه حال من چقدر دگرگون شده گفت : نمي دانم ،من هم از پسرم شنيده ام شما بهتر است خودتان به مسجد برويد و سؤال كنيد. من كه خيلي خوشحال شده بودم به خانه برگشتم ، طاقت اينكه تا وقت آمدن همسرم صبر كنم نداشتم به محل كارش تلفن زدم و مسئله حج را با او در ميان گذاشتم او در جوابم گفت : به هيچ عنوان نمي توانم چنين مبلغي را فراهم نمايم ، چند روزي از اين ماجرا گذشت و من مانند روزهاي قبل به خواندن زيارت عاشورا ادامه مي دادم، حسابي دل به هوايي شده بودم نماز ظهر را به مسجد رفتم بعد از نماز سراغ مسئول هيئت امناء مسجد رفتم و از مو ضوع حج سؤال نمودم ؟ شرايطش چگونه است و چطور بايد ثبت نام كرد؟ آقاي موسويگفت : ما خودمان همه كارها را به عهده مي گيريم چون خيلي دلمان مي خواهد همه كاروانمان از هم محله ايهاي خودمان باشد و بعد درباره مبلغ و زمان حركتسؤال كردم واينكه آيا مي شود از وام قرض الحسنه مسجد استفاده كرد؟ ايشان در جواب من گفت : اگر شرايطش را داشته باشيد مانعي ندارد، اين مطالب را كه شنيدم از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيدم . ظهرهمسرمبه خانه آمد، در مورد وام با او صحبت كردم،همسرم گفت : بايد فكر كنم و من هم كه توكل به خدا داشتم گفتم :اگر خير باشد شرايطش فراهم مي شود . يك هفتهاي گذشت و ظهر كه همسرم آمد گفت: چشمانت را ببند مي خواهم چيزي را نشانت بدهم وقتي چشمانم را باز كردم گذر نامه و فيش ثبت نام را نشانم داد، آنقدر خوشحال شدم كه زدم زير گريه ، آخه حسابي نااميد شده بودم اما زيارت عاشورا را هر روز ادامه مي دادم .روز و شب برايم همچون يكسال گذشت تا اينكه زمان حركت فرا رسيد حال دگرگوني داشتم باور كردني نبود بعدازچهل سال آرزوي حج الان سوار بر هواپيما هستم. باخود گفتم از اين به بعد خواب به اندازه نياز، بازار و كارهاي ديگر غير ضروري تعطيل، بايد از اين سفر به خوبي استفاده كنم بالاخره لحظه ديدار فرا رسيد، نيمه شب بود كه ما به مدينه رسيديم خدا را شكر كه هتلمان نزديك مسجد النبي بود قرار شد تا سحر كمي استراحت كنيم و نيم ساعت قبل از اذان صبح آماده حركت دسته جمعي به سمت مسجد النبي شويم سحرگاه ازهتل بيرون رفتيم حدود نيم ساعتي بود كه من و همسرم و چند نفر ديگر به انتظار ديگران بوديم، با خود گفتم كه اي كاش كسي حق ديگري را ضايع نمي كرد ممكن است خيليها همانند ما با سختي و آرزو و كلي قرض و وام به اينجا آمده باشند و دوست دارند از فرصتها بهتر استفاده كنند ،بالاخره همه جمع شدند و به راه افتاديمديگر قلبم تند تند مي زد وارد مسجد النبي كه شديم ناخود آگاه گريه ام گرفتو سر به سجده گذاشتم و خدا را شكر كردم كه نمردم و اين لحظه با شكوه را ديدم نماز صبح را در مسجد النبي خوانديم و حدود دو ساعت بعد به سمت قبرستانغريب بقيع رفتيم كه البته فقط مردان اجازه ورود دارند ديدن اين غربت نيازيبه روضه ندارد. سعيمي كردم از فرصت استفاده نمايم، هر روحاني كه مي ديدم براي كاروانشان صحبتمي كند به جمع آنان مي پيوستم واز مطالب استفاده مي كردم، تا اينكه ظهر شدو قرار بود براي نهار و كمي استراحت به هتل برويم نهار را كه خورديم با همسرم به زيارت رفتيم تا آخر شب ، چند روزي را به همين شيوه به زيارت مي پرداختيم اما چيزي كه در اين چند روز ذهن من را به خودش مشغول كرده بود اينبود كه چرا روي شيشه هاي آب معدنيشان كه براي ما مي آورند نوشته" آبار علي" بالاخره در فرصتي مناسب از روحاني كاروان پرسيدم، البته خيلي سؤالات گوناگوني داشتم كه از روحاني يا مدير كاروان مي پرسيدم و آنها هم با صبوري ودقت پاسخ من را مي دادند، براي آب معدنيها كه پرسيدم، روحانيمان لبخندي زدو گفت: شما خيلي خوب از اين حج و زيارتتان استفاده مي كنيد امثال شما جايشان اينجاست نه آنهايي كه تمام وقتشان را در بازار مي گذرانند و قدر اينلحظات را نمي دانند و در ادامه گفت: اين آب معدنيها از چاههايي است كه حضرت علي عليه السلام در دوران خودشان حفر نمودند و وقف كردند و مردم هنوز هم از اين چاهها استفاده مي كنند و مكان اين چاهها نزديك مسجد شجره است حالو حس غريبي پيدا كرده بودم. مردمداريو مردم دوستي امام علي عليه السلام و اينكه بعد از حدود چهارده قرن هنوزمردم ازثمره آن تلاشها استفاده مي كنند مرا بسيار تحت تأثير قرار داد، اين يكي از دلايلي است كه نام اميرالمؤمنين(عليه السلام) هر روز در عالم گسترده تر مي شود و مريدان و مشتاقان بيشتري پيدا مي كند . خيليغصه خوردم و جگرم آتش گرفت كه مردم از اين آب مي نوشند ولي ايمان درستي نسبت به مولا علي عليه السلام ندارند و پيرو حضرت نيستند . وقتي براي احرامبستن به مسجد شجره رسيديم روحاني كاروان ما به آن چاه برد ونشانمان داد درآنجا با خود گفتم : ما كه دم از شيعه بودن مي زنيم چرا اينگونه عمل نمي كنيم ، واقعا متأثر شدم و همانجا از همسرم اجازه گرفتم كه اگر مي شود اموالي كه مال خودم مي باشد وقف نمايم زيرا زميني از پدرم به من ارث رسيده بود و همسرم كه مردي فهميده بود با رضايت كامل اجازه اين كار را به من داد. برچسبها: |