| نويسنده: محمد حسين رياحي* چكيده: وقفاز عوامل مهم تقويت تعاون، همبستگي، توسعه و ترويج دانشها، رفع محروميتها ورسيدن جامعه به تعادل به حساب ميآيد. تأكيد فرهنگ اسلامي بر اين موضوع، درتحولات اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي از صدر اسلام تاكنون اثرگذار بوده است. استقراردولت صفويه با تبعيت از مذهب شيعة اماميه از سوي صفويان، سلاطين اين سلسلهرا به سمت توسعة فرهنگ وقف و پيشگامي آنان با همراهي علما و رجال دولتي
سوق داد. انتخاباصفهان به عنوان پايتخت دولت شاه عباس اول (996 ـ 1038 ق) اوج ترويج و
رونق وقف و كارسازي آن بود، به طوري كه بسياري از آثار و ابنيه و مؤسسات
قابل اعتناي آن عهد بر اثر اين موضوع شكل گرفت. بانوان نيز در اين تحول
ارزشمند تأثير گذار بودهاند؛ چه زنان دربار اعم از مادران، همسران و دخترانپادشاهان و يا زنان امراء و حكام، عالمان و دانشمندان و حتي بانوان ديگر
اقشار جامعه، كه همگي در اين زمينه نقش برجستهاي ايفا كردهاند. برخي از ايننهادها و مراكز علمي ـ معنوي هنوز هم باقي مانده و منشأ خيرات و بركات
متعددي شده كه در اين مقاله به آنها اشاره ميگردد. كليد واژه ها: وقف، صفويه، بانوان، اصفهان مقدمه: يكياز عمده ترين مسائل تقويت كننده و از پشتوانههاي مؤثر در تحولات فرهنگي و
فكري جهان اسلام مسئلة وقف بوده و توسعة تمدن و فرهنگ مسلمانان از شرق
اسلامي: شبه قارة هند، آسياي ميانه، ايران و عراق و شام گرفته تا غرب
اسلامي: مصر و اندلس تا حد زيادي مرهون اين موضوع بوده است. البته اين
مسئله به عوامل مختلفي بستگي داشته است؛ از جمله اهتمام علما و بزرگان،
حكام و سلاطين، كارگزاران حكومتي، متمولان و ثروتمندان و حتي شوق و رغبت
ساير اصناف و جوامع؛ چرا كه آنان در پرتو فرهنگ متعالي و دستورات سازندة
قرآن كريم و شريعت اسلامي و سنت نبوي (ص) به نتايج بسيار خوبي دست يافتهاندو قطعاً فرهنگ سازي در اين موضوع نتيجهبخش بوده است. اصفهانكه در تحولات بعد از اسلام معمولاً به عنوان يكي از مراكز مهم سياسي به
حساب آمده، به ويژه اينكه در عصر دولتهاي مقتدر آل بويه، سلجوقي و صفوي
بهجز محوريت حكومتي به عنوان پايگاه فرهنگي هم محسوب ميشده است، در مسئلة
وقف به ويژه موقوفات مراكز علمي و نهادهاي آموزشي نقش ارزندهاي را ايفا
كرده است؛ بدين جهت سعي بر آن است تا در اين مقاله ميزان اثرگذاري و
تحولاتي كه به واسطة اهتمام به وقف و پرداختن به اين حركت متعالي از سوي
بانوان خيّر عصر صفوي عايد فرهنگ و آموزش به ويژه علوم اسلامي خاصه شيعي دراصفهان آن دوره شد مورد بررسي قرار گيرد؛ چرا كه برخي از اين مدارس و
كانونهاي علمي و اجتماعي تا عصر حاضر پا برجا و فعال است، در اين بين نقش
بانوان واقف مورد توجه قرار گرفته است. وقفدر ادوار متعدد تاريخ سرزمين ما با فراز و نشيب هاي فراواني مواجه بوده
است. سبب هم گاه اوضاع نابسامان اجتماعي و گاه عدم ثبات و امنيت اقتصادي
بوده كه دولتمردان را برآن ميداشت با وقف اموال خود، آن را از گزند حوادث
گوناگون در امان بدارند؛ از اين رو با توجه به سنت معمول، تعرض به وقفيات
بسيار كم اتفاق ميافتاد. بيشتر اين گونه موقوفات از نوع خاص و عمدتاً وقف
بر اولاد واقف بود و غالباً به دليل ذكر صريح واقف در وقفنامه، املاك
موقوفي از عوارض ديواني يا تبديل به خالصه و سيورغال مصون نگه داشته ميشد. زمانيهم كه جامعه در اوج ثبات سياسي و اجتماعي به سر ميبرد، شاهد گسترش امر وقفدر جامعه هستيم. در اين حالت وقف بيشتر براي كسب اعتبار و بر جاي گذاردن
نام و نشاني نيك و يا از سر خلوص نيت و صرفاً براي كسب ثواب اخروي صورت
ميگيرد، تا پس از كوچ از اين جهان از ثواب آن بهره مند شوند. اهميت وقف و اعتبار اوقاف در موسسات علمي، معنوي عهد صفوي عصرصفويان از دورههايي است كه وقف در آن گسترش بسياري يافت؛ به ويژه اينكه
خاندان سلطنتي و به تبع آن، دولتمردان و بزرگان دين خود از پيشگامان اين
راه بودند. در اين دوره مساجد، مدارس، بيمارستانها و كاروانسراهاي بسيار
ساخته و براي هر كدام از آنها وقفيات قابل توجهي مقرر شد، به گونهاي كه
بسياري از افراد املاك و مستغلات خود را براي مراسم عزاداري و احياي شبهاي
متبرك و نيز بر مزارات شريفه و اماكن مقدسه و حتي بر زائران و مسافران
عتبات و حرمين شريفين وقف كردند. علاوه بر اينها مسائل ديگري چون روشنايي
معابر شهر، دستگيري از فقرا، بيماران، در راه ماندگان و حتي حيوانات عليل
از چشم واقفان دور نماند. دراين زمان به دليل شروع رقابت ارزشمند و معنوي براي وقف اموال و كثرت آن،
دولت صفوي بر آن شد تا كساني را براي رسيدگي به امور وقف برگزيند. اين امر
در حيطه يا جزو وظايف «صدارت» محسوب ميشد. از اين تحول بزرگ معنوي مدارس و
نهادهاي آموزشي به خوبي بهرهمند شدند، به طوري كه در عصر صفويه با توجه به
ايجاد تأسيسات متعدد آموزشي، عبادي، اموال و امكانات بسياري تحت عنوان وقف،پشتوانة مادي اين موسسات منظور گرديد. بهگواهي آثار و منابع معتبري چون عالمآراي عباسي، قصص خاقاني و خلد برين اينموقوفات در دوران صفويه ارزش مادي بسيار داشته و عوايد آن مبالغ شگفتآوري
را شامل ميشده است. وقفنامة موقوفات سلطنتي را شيخ بهاء الدين عاملي در
زمان شاه عباس اول مينوشته و رسيدگي به كار اوقاف را اشخاصي مانند: مير
محمد باقر داماد، ملا محسن فيض كاشاني، ملا عبدالله شوشتري، شيخ لطف الله
ميسي عاملي و ميرزا رضي، وزير شاه عباس عهدهدار بودهاند(2) . وقفدر عصر صفويه به ويژه در زمان شاه عباس اول به نحوي بوده است كه شاه به
اعتماد السلطنه حاتم بيك و ميرزا رضي صدر در اصفهان دستور داده بود كه
چهارده مهر به نام چهارده معصوم تهيه كنند وآن مهرها را به ميرزا رضي صدر
وزير خود سپرده بود تا كلية داد و ستدهاي اوقافي با آن مُهرها مهمور شود.
آن پادشاه صفوي مخصوصاً اصرار داشت كه هيچ يك از املاك و اراضي و خانه ها وساير مايملك او از وقف خارج نماند. وي گفته است: جميعاشياء سركار من و آنچه اطلاق مالكيت برآن توان كرد، حتي اين دو انگشتري كهدر دست دارم وقف است، ليكن مشروط بر آن است كه به هر مصرفي كه رأي
صوابنماي اشرف ـ كه متولي آنهاست ـ اقتضا نمايد(3) . اينرونق و شكوفايي هرچند در عصر شاه عباس اول در اوج خود بود، اما پس از او
هم استمرار يافت. اگر چه اين پادشاه به گفتة خود، همة اموال و داراييهايش
را وقف كرد و بدين ترتيب آثار و ابنية بسياري در پايتخت صفويان و ساير
شهرها و بلاد ايران به وجود آمد كه برخي از اين بناها و امكانات هنوز نيز
پاي برجاست و بسياري از آنها نيز با گذشت زمان و بر اثر مصائب و سوانح از
بين رفته است، ليكن در سرتاسر حيات اين سلسله، مساجد، مدارس و بسياري از
اماكن عام المنفعه وقف شد كه در جاي خود بدان خواهم پرداخت. از جمله اين
نهادهاي آموزشي ميتوان از مدارس كاسهگران، نيمآورد و چهار باغ (امام صادق
?) و به جز آن نام برد كه ميزان قابل توجهي از املاك و مستغلات وقفي، باعث
رونق آنها و فراهم آمدن امكانات، چه براي محصل يا طلبه و يا مدرس و استاد
شده است. در وقفنامههاي اين دوره مكرر به مواردي برخورد ميكنيم كه
وقفكنندگان منتهاي دقتشان را بهكار بستهاند تا از حيف و ميل شدن عوايد
موقوفات و مصرف نادرست آن جلوگيري كنند؛ بهخصوص در اواخر وقفنامه با ذكر
برخي آيات و روايات كوشيدهاند موجبات تنبه متوليان را فراهم سازند؛ و در
بعضي از آنها مكرر توصيه كردهاند كه بعد از واقف، توليت با اصلح اولاد
اوست؛ مانند آنچه در كتيبة مدرسة ملا عبدالله در بازار اصفهان موجود است. دراين وقفنامهها رعايت حال طلاب و كمكهاي مادي و معنوي به آنها به شرط دارا
بودن تقوا و داشتن فعاليتهاي علمي توصيه شده است. اين موضوع حتي در كتيبة
مدرسة شفيعية دردشت نيز آمده است. نيز در پايان هر وقفنامه، فرد متجاوزرا
به لعنت خداوند و نفرين رسول خدا و ائمة اطهار ? تهديد كرده و مخصوصاً
تأكيد كرده و تذكر دادهاند كه موقوفات بايد به همان مصارفي برسد كه
وقفكننده نيت آن را داشته و معين كرده است. درتعدادي از سفرنامههاي سياحان اروپايي كه در عصر صفوي به ايران آمدهاند، درمورد مدارس آن دوره بهخصوص امور مربوط به پشتوانههاي مالي و وقفيات آن،
مطالبي ديده ميشود. كمپفر(kaempfer) كه در دوران شاه سليمان صفوي (1077-
1105 هـ ق) در اصفهان به سر ميبرد، با اشاره به رقابت بين شاه، دربار و
رجال كشور در ساختن تأسيسات عام المنفعه و قرار دادن موقوفات براي آن آوردهاست: شناختندرست وضع دربار ايران بدون وقوف به تأسيساتي كه قسمت قابل توجهي از عوايد
دربار صرف آنها ميشود؛ يعني: مساجد، گرمابهها، قنوات، راههاي عبور و مرور،
پلها و بيش از همه مدارس ديني و همچنين نمايندگان علوم و هنر امكانپذير
نيست. بدين ترتيب شاه با پيروي از نياكان خود ميخواهد پس از خود نام نيكي
به يادگار بگذارد و بزرگان و اعيان نيز در گرفتن سرمشق از پادشاهان، به چشمو همچشمي با يكديگر برميخيزند و وسايل مادي لازم را براي تأسيس و نگاهداريانواع ساختمانها و بهيژه موقوفههاي ديني در اختيار ميگذارند؛ به اين دليل
اغلب شهرهاي ايران مملو است از مدارس ديني و موقوفات آنها. تنها در اصفهان
كه پايتخت است و شهري باشكوه و بزرگ به شمار ميرود، در حدود يكصد موقوفة
قابل ملاحظه وجود دارد؛ و اين به جز موقوفات جزئي و متفرقه است(4) . ژانباتيست تاورنيه (Tavernier) نيز كه در همين زمان از اصفهان ديدن كرده است،تأمين بخش عمدة مايحتاج مدارس و طلاب آن را بسته به ميزان وقفيات آن
نهادهاي آموزشي دانسته و در اين مورد به تأمين معيشت و برخي لوازم حجرههاي
مدارس از قبيل فرش و رختخواب از اين طريق اشاره كرده است(5) . ژانشاردن ( chardin) هم كه در آن دوران شاه عباس دوم ( 1052- 1077 هـ ق) به
اصفهان آمده است، در باب ساختن مدارس و قرار دادن املاك و اموالي به عنوان
وقف جهت مدارس، نوشته است: هرمدرسهاي كه بنا ميشود، مواردي از املاك و مستغلات را وقف آن مينمايند و
خودِ بانيان مدارس معمولاً حافظان و متصديان عايدات موقوفات آن هم به شمار
ميروند كه معمولاً ايرانيان به آنها «متولي» ميگويند(6) . وي متولي وقف را داراي اختياراتي از جمله تعيين مدير، اساتيد و همچنين يكي از متصديان عمدة پذيرش طالبان علم در مدرسه دانسته است. دراواخر دوران صفويه و عصر حكومت شاه سلطان حسين (1105- 1135 هـ ق)، كلية
اراضي و املاكي كه شرعاً ممكن بود وقف شود جزو موقوفات قرار گرفته بود؛ و
اين باعث شد كه جهت پشتوانة مالي براي مدارس و مساجد اصفهان، حتي در شهرهايديگر، مانند كاشان و يزد و... زمين و يا ساير مستغلات را خريداري كنند
وآنها را جزو موقوفات آن اماكن قرار دهند كه تاكنون نيز در آن حدود
موقوفاتي به نام مساجد و مدارس صفويه موجود است(7) ، ليكن تهاجم افغان و
سيطرة آنان بر مركز دولت صفوي وضع را دگرگون ساخت. مفتيگروه مهاجم، يعني ملا زعفران و ساير علماي افغان، مردم اصفهان را رافضي و
مشرك خواندند و اين شهر را مفتوح العنون قلمداد كردند(8) . جماعت ياغي
افغان تا هر كجا ميتوانستند و فرصت داشتند، املاك و اراضي وقف را جزو خالصهو تحت تصرف خود در آوردند و طومارها و وقفنامهها را از بين بردند. بسياري
از آن املاك را نيز به اراضي موات تبديل كرده، قناتها را پر كردند و ساير
آثار ديگر مانند دكانها، كاروانسراها و ساير مستغلات را خراب كردند. در
حقيقت آنچه در عصر صفوي بهخصوص از زمان شاه عباس اول تا آن زمان به عنوان
موقوفات و تشكيلات اوقاف بر اساس نظم وتدبير حاصل شده بود، يك-باره با هجومافغان (1135 هـ ق) و محاصرة شهر و ويرانگريهاي اين گروه مهاجم از هم
گسيخته شد؛ به طوري كه نوشتهاند: دراين زمان رقبات دفتري صفويه كه تشخيص قُري را از دولتي و موقوفة ملي به
درستي ربط ميداد و در عمارت چهل ستون ثبت و ضبط بوده است، به وسيلة افغانهابه رودخانة زايندهرود افكنده شد و بدين صورت، اسناد و آثار بسياري كه
مربوط به اوقاف عصر صفوي بود از اين طريق نابود شده است(9) . باآمدن نادرشاه افشار( 1148- 1160 هـ ق) و غلبة او بر افاغنه در سال 1145هـ
ق، اين طايفه از اصفهان و ساير بلاد ايران متواري و اخراج گرديدند، ليكن
نادر با همة رشادتهايي كه در ابتداي كار خود نشان داد، در اواخر دچار جنون
شد. در اين زمان براي موقوفات اصفهان بليهاي تازه پيش آمد كه آن هم بعد از
حملة افغان لطمة ديگري بود كه وضع املاك موقوفة مربوط به عصر صفويه را
دگرگون ساخت، به طوري كه استملاك موقوفات در اواخر دورة نادر بسيار معمول
شده بود(10) . اينآشفتگيها در وضع موقوفات عصر صفويه بعدها نيز در مصايب و بلاهايي كه
دامنگير اصفهان شد ادامه يافت؛ بهخصوص قحطي معروف سال 1288ق كه شهر يك
مرتبه از سكنه خالي گرديد، هيچ سر و ساماني در امور اوقاف وجود نداشت.
شواهد نشان ميدهد كه از ابتدا تا انتهاي حكومت قاجاريه (1193- 1344 هـ ق)
بسياري از آثار تاريخي ارزشمند مربوط به صفويه در اصفهان نابود شده است. ازاين ميان مي-توان از عمارت آيينهخانه، هفت دست، نمكدان، كشكول وكاخهاي باغسعادتآباد نام برد(11) . اينويرانگريِ آثار عهد صفوي و تصرف اراضي موقوفه بهخصوص در دوران حاكميت ظل
السلطان (1291- 1325 هـ ق) آن طور بود كه وقتي سيد جمال الدين اسد آبادي
(1254- 1314 هـ ق) به اين شهر وارد شد و به او خبر رسيد كه ساختمانهاي
تاريخي صفويه را خراب ميكنند، از اين موضوع بسيار متأثر شد و عاملان اين
كار را مؤاخذه كرد(12) . در اواخر همين دوره (قاجاريه) بالغ بر بيست مدرسه
از مدارس عهد صفويه در اصفهان خراب شد كه تنها چهارده مدرسة آن در محلات
خواجو و عباس آباد واقع شده بود(13) . زنان واقف و ايجاد يا توسعة نهادهاي آموزشي و بناهاي عام المنفعه مشاركتمحسوس و قابل اعتناي بانوان در اصفهان عصر صفوي از طبقات و اصناف مختلف،
به ويژه برخي از زنان خاندان سلطنتي و يا ديگر بزرگان و حتي عوام قابل
اعتنا بوده است كه در اينجا به تعدادي از اين مدارس و يا مراكز علمي و
معنوي كه تا به حال پا برجاي مانده است اشاره ميشود: 1- مدرسه دلارام خانم (جده كوچك): دلارامخانم مادر بزرگ شاه عباس دوم (1052- 1077 هـ ق) بود. يكي از اقدامات او
بناي يكي از مدارس آن دوره است كه هنوز هم جزء نهادهاي آموزشي مهم و موثر
به حساب ميآيد و به خصوص اين كه در تعليم فقه شيعه اشتهار دارد. هر چند
دلارام خانم جدة بزرگتر شاه سابق الذكر است، اما چون مدرسهاي كه باني آن
بوده كوچكتر از مدرسهاي است كه به همين عنوان، يعني جده و در نزديكي اين
مدرسه قرار دارد و آن هم در بازار بزرگ اصفهان واقع شده است، لذا مدرسة
منسوب به او را جدّة كوچك مي-نامند(14) . بانودلارام به عنوان پشتوانه براي اين نهاد آموزشي وقفياتي نيز مقرر كرده كه
برخي از دكاكين و مغازه هاي قسمتي از بازار بزرگ اصفهان از آن جملهاند(15)
. مدرسةجدّة كوچك كه اين بانو مؤسس آن بوده در قسمتي از بازار اصفهان موسوم به
قهوهكاشيها قرار دارد. سنگ مرمري به خط ثلث سفيد به ديوار يكي از غرفههاي
حياط دوم اين مدرسه نصب شده است كه حاوي تاريخ اتمام اين نهاد آموزشي به
سال 1057 هـ ق است. اين مدرسه مشتمل بر دو طبقه و داراي سي و پنج حجره است
كه شانزده حجرة آن در طبقة همكف و نوزده حجرة آن در طبقه فوقاني قرار دارد.در حاشية كتيبة سردر مدرسه و پشت بغلهاي اطراف عمارت دوطبقة آن تزئينات
كاشيكاري وجود دارد كه به خط ثلث سفيد معرق بر زمينة كاشي لاجورديرنگ به
قلم محمدرضا امامي و به سال 1056 هـ ق نوشته شده است. در كتيبة سردر مدرسه
به غير از تجليل از شاه عباس دوم و ذكر نام باني آن، يعني دلارام خانم، به
مسئلة وقف اين مدرسه جهت طلاب شيعة اثنيعشري نيز اشاره شده است. اينمدرسه هماكنون نيز طلبهنشين و تحت پوشش مركز مديريت حوزة علمية اصفهان
است. از جمله مدرّسان گذشتة اين مدرسه آيت الله شهيد سيد حسن مدرس بوده
است(16) . سنگنوشتة وقفنامه به طول 95 و عرض 70 سانتيمتر است و همان طور كه ذكر شد مربوط به ذيحجّة سال 1057 ق است. دومواد از اين وقفنامه به شمارة ثبتي 106 در بايگاني ادارة كل اوقاف اصفهان
موجود است كه يكي بر روي كاغذ سفيد مايل به زرد و ديگري بر روي كاغذ آبي
نوشته شده است(17) . كسانيكه به عنوان شاهدان اصلي اين وقفنامه ذكر شدهاند شاه عباس دوم، خليفه
سلطان و سيد ماجد قاضي هستند. خليفه سلطان، صدرِ شاه عباس دوم بود. نام وي
سيد علاءالدين حسين و فرزند ميرزا رفيع الدين محمد بود. نسبش از جانب پدر
به مير بزرگ از سادات مازندران ميرسيد، شاه عباس اول پدرش را «منصب صدارت وايشان را به سعادتِ مصاهرت و منصب وزارت سرفراز داشتند». نامبرده در عصر
سلطنت شاه صفي به علت دشمني حاسدان مدتي معزول بود، تا آنكه پس از قتل
ساروتقي به دستور شاه عباس دوم مسند وزارت اعظم يافت. وي در سال 1064 هـ ق
در ولايت مازندران ديده از جهان فرو بست(18) . ازديگر شاهدان اين وقفنامه سيد ماجد قاضي است كه گويا كسي جز سيد ماجد
بحراني فرزند سيد محمد نيست. او در ابتدا قاضي القضاة شيراز و بعد از آن
نايب الصدر و مدتي بعد قاضي اصفهان بوده است. از تاريخ درگذشت وي اطلاع
دقيقي در دست نيست، اما از آنجا كه كتابي تحت عنوان التحفة السليمانية به
نام شاه سليمان (1078-1105ه.ق) نگاشته است، بايد حداقل مدتي از دوران اين
پادشاه صفوي را درك كرده باشد(19) . 2- مدرسة حوري نام خانم (جده بزرگ): نهادآموزشي مذكور در بازار بزرگ شهر اصفهان واقع گرديده است. همان طور كه گفتهشد، در اين بازار دو مدرسة طلبهنشين از زمان شاه عباس دوم وجود دارد كه
يكي از آنها را مدرسة جدّه بزرگ و ديگري را مدرسة جدّه كوچك مينامند.
مدرسهاي را كه بزرگتر است جدة كوچك شاه بنا كرده، اما امروز اطلاق كلمة
بزرگ و كوچك از طرف عموم مردم بر حسب وسعت بناست. به اين ترتيب كه مدرسة
بزرگتر را مدرسة جده بزرگ و مدرسة كوچكتر را مدرسة جدّه كوچك مينامند(20) . درعهد صفويان اين مدرسه مورد توجه علما و دانشمندان و محل تعليم و تعلّم و
آموزش علوم شيعي به-خصوص فقه و اصول بوده است، به طوري كه ميرزا طاهر
نصرآبادي (متوفي 1100 ه.ق) از آقا حسين خوانساري نام برده كه در اين نهاد
آموزشي به درجات عالي علمي رسيده و در مورد او آورده است: دراوان شباب جهت تحصيل به اصفهان ـ كه صدف گوهر فضلاء ميباشد ـ آمد، و در
اندكزماني به موجب فطرت عالي و درخشش استعداد، گوي سبقت را از اقران بلكه
از فحول علماي سلف ربود؛ و حال در اصفهان تشريف دارند و تدريس و توليت
مدرسة جدّة صاحبقراني شاه عباس ثاني با ايشان است و عمدة فضلا در حاشية درسآن قبلة عرفا حاضر شده و استفاده مينمايند(21) . وقفنامةاين مدرسه نيز در بايگاني ادارة كل اوقاف اصفهان (با شمارة ثبتي 103)
نگهداري ميشود. وقفنامة مذكور بر روي كاغذي ضخيم نگاشته شده و گويا به
هنگامي كه دچار پوسيدگي و شكنندگي شده است، پشت آن را كاغذ چسباندهاند، امابه طور كلي وقفنامه آسيب بسيار ديده و تعدادي از سطرهاي ابتداي آن كاملاً
از ميان رفته است. در نگارش آن از رنگهاي مشكي، طلايي، آبي و قرمز استفاده
شده است. در اطراف متن نيز چند رشته خط به رنگهاي آبي، طلايي و نارنجي متن
اصلي را از حاشيههاي دو طرف جدا كرده است. متن اصلي با مركب مشكي نوشته شدهو اعرابگذاري آن به ترتيب يك خط آبي، خط بعدي قرمز و سپس طلايي است. اين
ترتيب در سرتاسر متن رعايت شده است. حاشية متن با خطي درشتتر از متن اصلي ويك خط در ميان طلايي و سپس آبي نوشته شده است. اعراب خط طلايي، مشكي و
اعراب خط آبي، قرمز است، قسمتهايي كه گواهان نوشته و مُهر كردهاند به صورت
عمود بر متن اصلي و با مركب مشكي و خط ريزتر نگاشته شده است(22) . اينوقفنامه در سال 1057 ق به دستور «حوري نام خانم» جدة شاه عباس ثاني تنظيم
شده است. اگر چه در هيچ يك از منابع اين دوره ذكري از او نشده است، اما در
حاشية متن وقفنامه تنها يك بار اين نام به اين صورت ضبط شده است. علاوه بر
شاه عباس دوم، افرادي چون خليفه سلطان، حبيب الله بن الحسن الحسيني (وي
همچنين به حبيب الله كركي معروف بود. پس از آمدن به اصفهان نزد پادشاه تقرببسيار يافت و به منصب صدر العلمايي رسيد. تاريخ وفات او را حدود سال 1060
ه.ق ذكر كرده اند)، احمد بن زين العابدين علوي (وي شاگرد و داماد مير دامادبود)، محمد صادق و نيز محمد باقر الشريف بر اين وقفنامه شهادت دادهاند.
باقر الشريف همان مير داماد و نام كامل او مير محمد باقر بن مير شمس الدين
محمد حسيني استرآبادي است. وي از علماي بنام زمان خود بود(23) . ايننهاد آموزشي از جمله مدارس مفيد و مؤثر در حوزة علميه اصفهان بوده و هست.
برخي از علماي معاصر مانند آيت الله حاج آقا رحيم ارباب، آيت الله حاج
ميرزا علي آقا شيرازي و آيت الله شيخ محمد حسن عالم نجف آبادي در آنجا مجلسوعظ و اخلاق و نيز حضور داشتهاند(24) . 3- مدرسة زينب بيگم اردستاني (نيم آورد) زينببيگم اردستاني از جمله زناني است كه در اواخر عهد صفوي يعني زمان سلطنت
شاه سلطان حسين اقدام به تأسيس مدرسة ديني كرده است هر چند كه به نوشتة
مرحوم دكتر لطف الله هنرفر، برخي نيز بر اين اعتقاد هستند كه بناي مدرسة
نيم آورد مربوط به اواخر دوران سلطنت شاه سليمان صفوي (1077-1105ه.ق)
است(25) . ايننهاد آموزشي كه تاكنون پا برجاست، بركات زيادي خصوصاً براي دانشهاي شيعي
از جمله فقه و اصول داشته است(26) . زينب بيگم خود نيز از خانداني علمي و
معنوي و دختر اميرمحمد اردستاني معروف به شيخالاسلام و همسر امير محمدمهدي
حكيمالملك اردستاني بوده است(27) . نامديگر اين نهاد آموزشي نيم آورد يا نيم آور است كه در محلهاي به همين نام ودر يكي از فرعيهاي بازار بزرگ اصفهان واقع شده است. شاردن فرانسوي كه در
عهد شاه سليمان صفوي در اصفهان به سر مي برده، اين محله را يكي از پر
جمعيتترين و معروفترين محلات اصفهان دانسته است(28) . هزينةساختمان و بناي اين مدرسة بزرگ و زيبا را ناشي از بخششهاي اورنگ زيب،
پادشاه هند، به زينببيگم و شوهرش حكيمالملك اردستاني ميدانند(29) . همانطور كه ذكر شد، تاريخ دقيق بنا مشخص نيست، ليكن مؤلف آثار ملي اصفهان به
نقل از يكي از متوليان پيشين اين مدرسه، تاريخ وقفنامة اين نهاد آموزشي را
در سال 1111 ق دانسته و نوشته است: «آقا جمال خوانساري مجري صيغة وقف و
ناظر امور مدرسه بوده است.» (30) . توليتاين نهاد آموزشي در زمان تأسيس به عهدة فردي به نام ميرزا رشيد بوده و
زينب بيگم، باني مدرسه، پس از اتمام بناي آن به ميرزا رشيد سفارش ميدهد
رقباتي را در اصفهان و اردستان جهت مدرسه خريداري كند و آن را بر مدرسه و
طلاب آن وقف نمايد. در همان سال اين املاك و مستغلات وقف بر مدرسه ميشود كهبرخي از آنها در محلاتي از اردستان و چند مغازه نيز در بازار نيم آورد
اصفهان بوده است(31) . به نوشتة كتاب گنجينة آثار تاريخي اصفهان: مدرسةنيم آورد از لحاظ تزئينات فراوان كاشيكاري و گچبري نيز داراي اهميت است؛ وآنچه كه بهخصوص جالب توجه است آنكه استادان هنرمندي كه در اين بنا كار
كردهاند به وسيلة گچهاي رنگارنگ نوع مخصوصي از معرق را ترتيب دادهاند كه درابنية تاريخي ديگر اصفهان در عصر صفوي نظير ندارد(32) . ايننهاد علمي ـ مذهبي كه زينب بيگم اردستاني پايهگذار آن بود، سبب رشد
استعدادهاي بسيار درخشاني در علوم اسلامي گرديد؛ از جمله اينكه مدرسة نيم
آورد در يك قرن اخير شخصيتهاي مبرز علمي و عملي بسياري را پرورش داده كه
شهرة خاص و عام و محبوب قلوب جهان اسلام، بهخصوص عالم تشيّع بودهاند. برخي
از آنها عبارتند از: آيت الله ميرزا بديع درب امامي (متوفي 1318ق)، آخوند
ملا عبدالكريم گزي (متوفي 1339ق)، آيت الله العظمي سيد محمد باقر درچهاي
(متوفي 1342ق)، آيت الله العظمي حاج آقا حسين بروجردي طباطبايي (متوفي 1380ق) و استاد جلال الدين همايي (متوفي 1400 ق) (33) . ميزانوقفياتي كه زينب بيگم اردستاني جهت اين مدرسه مقرر كرده قابل توجه است. ازاين وقفنامه سوادي كه در تاريخ 1349ق رونوشت شده است به شمارة ثبتي 105 دربايگاني ادارة اوقاف اصفهان نگه-داري ميشود. اين سواد بر روي كاغذي زرد
رنگ نوشته شده است. البته متن وقفنامه بر يك روي كاغذ و در پشت آن فهرست و
شرح رقبات وقفي ذكر شده است(34) . نظارتاين مدرسه به «علامي فهامي علامة العلمايي مجتهد الزماني آقاي قواما شيخ
محمد جعفر» سپرده شده است و پس از او به آقاي محمد حسينا فرزند شيخ محمد
جعفر و بعد از او به فرزند ارشد او به همين ترتيب تا نسل او باقي است، و درصورت انقراض نسل آنها امر نظارت به عهدة «.... اولاد ذكور .... علامة
العلمايي مجتهد الزماني آقاي آقا جمال الدين محمد خوانساري گذاشته شده
است»(35) . 4- مدرسة عزت نسا خانم (ميرزا حسين) بانوييدر عصر صفوي و در دوران سلطنت شاه سليمان به نام عزت نسا خانم، باني و
واقف نهادي آموزشي در جهت ترويج مذهب اهل بيت و ترويج معارف شيعة اماميه
گرديد.كه امروزه اين مدرسه به ميرزا حسين اشتهار يافته است. اين مدرسه
اگرچه از نظر مساحت و زيربنا كوچك است، اما از بناهاي زيبا و مجللي است كه
در عصر پادشاه مذكور بين سالهاي 1077 تا 1105 ق در اصفهان ايجاد شده و در
بازار محلة بيدآباد و در مجاورت مسجد سيد واقع شده است(36) . همانطور كه آمد و با استنباط از مندرجات وقفنامة اين مدرسه، باني و واقف آن
زني بوده است به نام عزت نسا خانم، دختر ميرزا خانا، تاجر قمي، كه شوهر خودرا ميرزا مهدي معرفي نموده است(37) . توليت مدرسه ابتدا به عهدة آقا حسين
خوانساري (متوفي 1099ق) بوده است كه در هنگام ساختمان مدرسه درگذشته و امر
توليت آن به پسرش، آقا جمال الدين محمد (متوفي 1125 ق) رسيده است. ميرزا
حسين ظاهراً از اولاد و يا احفاد ميرزا مهدي و عزت نسا خانم بوده است كه پساز فتنة افغان، متصدي تعمير مدرسه و ساكن نمودن طلاب در آن ميگردد و به
اين صورت نهاد آموزشي مذكور كم كم به نام او شهرت يافته است(38) . 5- مدرسة مادر شاه (مدرسة چهار باغ): ايننهاد آموزشي اگرچه به نامهاي «چهار باغ» و «سلطاني» نيز ناميده شده، اما
به دليل پشتوانههاي بسيار مهم و قابل اعتنايي كه مادر سلطان حسين صفوي ـ
آخرين پادشاه رسمي اين سلسله ـ براي اين مدرسه مقرر كرده، به مدرسه مادر
شاه هم معروف گرديده است. مدرسهمادر شاه يا چهار باغ اصفهان را بهتحقيق ميتوان نمونه اعلاي يك نهاد
آموزشي در زمان خود دانست. اين مدرسه آخرين بناي تاريخي باشكوهي است كه در
عهد صفويه براي تدريس و تعليم طلاب علوم ديني از سال 1116 تا 1126 ه ق
ساخته شده است(39) . اينمدرسه با گذشت سه قرن هنوز روح معنوي، عظمت هنري و طبيعت با طراوت خود را
حفظ كرده است، به طوري كه وجود اشجار كهنسال، به خصوص چنارهاي تنومند و نهرآبي كه از وسط مدرسه ميگذرد صفاي خاصي به اين بناي ارزشمند بخشيده است(40). حدوديك قرن پيش جهانگردي فرنگي عظمت اين مكان را با وجود صدماتي كه بر اين بناخاصه در زمان فتنة افغان و بعد از آن رفت، اين گونه ستوده است: آيادر سراسر جهان مدرسهاي ميتوان يافت كه در زيبايي و صفا از اين كاملتر باشدو در آن اجزاء و عناصر گوناگون بدين سان به هم درآميخته و درهم تركيب و
ذوب شده و اثري واحد پديد آورده باشد؟(41) راجرسيوري كه از صاحبنظران تاريخ ايران به خصوص دوره صفويه است، آن را
باشكوهترين بنايي مي-داند كه به دست جانشينان شاه عباس اول در اصفهان ساختهشده است(42) . يكياز انديشمندان تاريخ علم و تمدن در اسلام، اين مدرسه را حاصل شكوفايي
سازمانهاي تعليماتي شيعه و جزو شاهكارهاي هنر اسلامي ميداند(43) . جذابيتو شكوه اين نهاد آموزشي از جهات مختلف در بينندگان خود آن قدر تأثير
گذاشته و ميگذارد كه هيچ يك از بناهاي تاريخي اصفهان به اندازه اين بنا شورو شوق شاعرانة جهانگردان اروپايي را برنينگيخته است. به عنوان مثال دير
لافوآ، گوبينو و فلاندن اين بنا را بسيار دلپذير، جذاب و سحرآميز توصيف
كرده-اند(44) . اينمدرسه را به نامهاي مختلف خواندهاند. از نظر اينكه در قسمت شرق خيابان
چهار باغ واقع شده است آن را «مدرسة چهارباغ» گفتهاند؛ و به علت اين كه به
فرمان شاه سلطان حسين صفوي احداث شده است «مدرسة سلطاني» ناميدهاند؛ و از
جهتي «مدرسة مادر شاه» هم گفتهاند بدين خاطر كه مادر شاه سلطان حسين، «سرايفتحيه» ـ كه هماكنون به جاي آن ميهمانسراي عباسي ساخته شده است ـ همچنين
«بازارچه بلند» را وقف اين مدرسه كرده تا منافع آنها به مصرف مدرسه و طلاب
آن برسد(45) . پساز پيروزي انقلاب اسلامي ايران و گسترش حوزة علوم ديني، اين مدرسه نيز از
حيث دروس حوزوي فعالتر شد و به مدرسة امام جعفر صادق ? موسوم گرديد. موقوفات مدرسه و موضوعات وقفنامة آن: مدرسةمادر شاه يا چهار باغ داراي موقوفات زيادي بوده است كه پس از استيلاي
افغان بر اصفهان و ظهور نادر، چگونگي بساري از آن موقوفات نامعلوم مانده
است(46) . وقفياتيكه در عصر سلطان حسين بر اين مدرسه قرار داده شده بود، بسيار زياد بوده
است، به طوري كه شامل تماميت برخي از روستاها، مزارع، باغها، املاك،
دكاكين، كاروانسراها و ساير مستغلات ميشده است. درگوشه و كنار اصفهان و مناطق اطراف آن و حتي نواحي ديگري مانند قم، كاشان،
چهار محال و كهكيلويه و ... كم و بيش وقفياتي به نام اين مدرسه وجود داشته
است كه عوايد آنها صرف بازسازي مدرسه و تأسيسات آن و امور مربوط به طلاب و
مدرسان اين نهاد آموزشي ميشده است. متأسفانه نسخة اصلي وقف نامه در دسترس
نيست و تنها رونوشتي منسوب به اين وقفنامه نزد آقاي مصطفي سيدالعراقين،
متولي مدرسه در بيش از نيم قرن پيش موجود بوده است(47) . غيراز كاروانسراي مادر شاه كه در حال حاضر «مهمانسراي بزرگ عباسي» است و نيز
بازارچه بلند كه هر دو از جانب مادر شاه سلطان حسين صفوي وقف مدرسه بوده
است، برخي موقوفات ديگر اين مدرسه هنوز باقي است كه خرج مدرسه مي شود كه ازآن جمله ميتوان از مزرعة باغ ملك در چهار محال و مزرعهاي در احمدآباد
كاشان نام برد(48) . ازميان مواردي كه در رونوشت وقفنامة مدرسه به چشم ميخورد، يكي در باب وظايف
مدرسان و طلاب مدرسه است؛ از جمله اينكه طلاب مدرسه بايد به علوم شرعي
مانند احاديث اهل بيت ?، تفسير، فقه و اصول و همچنين فراگيري مقدمات آن
مانند صرف و نحو اشتغال داشته باشند و هر يك از طلاب بايد به قدر متعارف و
معهود به اين درسها مشغول باشند و حداقل يك درس طلاب بايد يكي از كتابهاي
مشهور احاديث اهل بيت ? باشد(49) . همچنينبا توجه به مخالفت با علوم عقلي در سالهاي انحطاط عصر صفوي در حوزههاي
علميه و مدارس آن زمان، در وقفنامة اين نهاد آموزشي هم به اين تصريح شده
است، در قسمتي از اين وقفنامه آمده است كه طلاب بايد از مباحثه دربارة
كتابهاي حكمت و آثار مربوط به تصوف در مدرسه احتراز كنند(50) . بهجز رونوشت وقفنامة اين مدرسه،ه تنها منبع مربوط به وقفيات آن، كتاب وقايع
السنين و الأعوام است كه در اشاره به مسائل مربوط به سال 1123 ق، از برخي
موقوفاتي كه جهت مدرسه به وسيلة سلطان حسين فراهم آمده نوشته است: سلطانحسين قرية مهيار را بر مدرسة جديد سلطاني وقف نمود و اين زماني بود كه شاهاز طريق شرعي مالك آن قريه گرديد؛ و نيز در همين تاريخ قريههاي مور و ملك،سررود و نعيمآباد و غير از آن هم خريده و بر مدرسه وقف نموده است. قرية
ديگري به نام طهرانچي را شاه از ورثة شخصي به نام لَلِه بيك به 440 تومان
خريده و وقف مدرسه نموده است(51) . باعنايت به اين مطالب و نيز ميزان وقفيات و عوايد آن و همچنين نظارت شخص شاهو حضور مستمر وي در اين مدرسه و عزل و نصب متصديان و مدرسان اين نهاد
آموزشي از ناحية او، به فراواني امكانات اين مدرسه به عنوان يك نهاد آموزشيدر اواخر عصر صفوي ميتوان پي برد، به طوري كه نوشتهاند: اهلمدرسه را تنعم بسيار بوده و نفوذ كلمة آنان بي قياس و از جهت مادي هيچ
گونه مشكلي نداشتهاند؛ به گونهاي كه آشپزخانة مدرسه از جهت تأمين مايحتاج
خوراك طلاب و مدرسين در زمان شاه صفوي همواره برقرار بوده است. (52) هرچندكه بايد گفت اين يك استثنا بوده است و چه بسا در همين مدارس علوم ديني عصرصفوي و در اين شهر، يعني اصفهان، طلاب بسياري از نظر معيشت در تنگنا و
سختي بودهاند. براي نمونه با مراجعه به احوال برخي از طلاب علوم ديني عصر
صفوي مانند سيد نعمت الله جزايري (متوفي 1112 ق) ميتوان به اين موضوع پي
برد(53) . شاه صفوي نيز گاه گاهي به مدرسه وارد و در حجرهاي كه براي او اختصاص يافته بود توقف ميكرد. كتابخانةمدرسه نيز بسيار مجهز و صاحب كتب بسيار متعدد و متنوع بوده كه متأسفانه درزمان فتنة افغان از بين رفته است. ارزش و اهميت كتابخانه مدرسه به گونهاي
بوده كه نوشتهاند: سلاطينصفوي كتب مربوط به هر علمي را تصحيح و تنقيح كرده، سه دسته كلي از آنها بهخط خوش مينوشتهاند: يك دسته را به كتابخانة آستان قدس رضوي ?، دستة دوم رابه كتابخانة شيخ صفيالدين اردبيلي در اردبيل ميفرستاده اند و سومين دسته
را در كتابخانة دولتي مدرسة چهارباغ اصفهان ضبط و محفوظ ميداشتهاند(54) . بااستناد به اين مطلب، انهدام اين كتابخانه را نيز بايد جزو لطمات بزرگي
دانست كه در اين فاجعة بزرگ به فرهنگ اين مرز و بوم وارد آمده است(55) . 6- نمونه هايي ديگر از وقفيات بانوان: بسياريديگر از بانوان عصر صفوي در ايجاد مؤسسات علمي، فرهنگي و مراكز عام
المنفعه و يا امور خير نقش موثر داشتهاند كه تعداد بسياري از آن در طي گذشتزمان از بين رفته و تعداد محدودي بر جاي مانده كه به مواردي از آن اشاره
مي شود: الف. مسجد حاجيه شاه خانم: شاهخانم، دختر ميرزا احمد بيك نمكي از زنان خيّر و نيكوكار زمان سلطنت شاه
عباس دوم صفوي بوده است. اين بانو خود را از اعقاب خواجه نظام الملك طوسي
(408 -485 ه ق) دانسته كه اين موضوع در سنگنوشتهاي به خط نستعليق برجسته بهانضمام ميزان وقفياتِ مقررشده توسط او براي مسجد، در مسجد منسوب به او نصبشده است. اين مسجد كنار ميدان قديم اصفهان و در كوچه معروف به نمكي واقع
شده است(56) . ب. سنگابهاي شاه ميرخانم: درعصر صفوي گاهي يك زن سعي ميكرد، هر چند با وقف يك سنگاب، در امور خيريه و
عام المنفعه شركت كند كه اين مسئله را در برخي عمارات و ابنية آن زمان
ميتوان مشاهده نمود. از جمله زنان خيّر دورة صفوي بانويي است به نام شاهمير(شاهمر) كه دختر حاج ميرزا علي جزي بُرخواري بوده است و در حال حاضر تنها
اثر بر جاي مانده از وي، سنگابي است كه در صحن امامزاده اسماعيل واقع در
خيابان هاتف اصفهان قرار دارد. اين سنگاب بسيار ظريف و زيبا، تاريخدار است و بر روي آن با خط ثلث برجسته پس از صلوات بر چهارده معصوم آمده است: «وقف نمود بر آستانة حضرت امامزاده اسماعيل ? اين حوض را حاجيه شاه مير بنت حاج ميرزا علي جزي بُرخواري سنة 1049»(57) . ج. مسجد زهرا خانم (مسجد الزهرا «س»): زهراخانم از بانوان واقف و نيكوكار اصفهان عهد صفوي بوده است و در محلة
احمدآباد اصفهان مسجدي ساخته كه آن را زهرا خانم ميگفتهاند(58) . هماكنون
آن را مسجدالزهرا مي نامند(59) . ازمشخصات باني و زمان دقيق زندگاني او در تذكرههاي مربوط به اصفهان سخن
نرفته است. در جايي اين بانو را از شاهزادگان صفوي معرفي كردهاند و
نوشتهاند: «مجموعهاي اشعار از بانويي به نام زهرا خانم موجود است كه در
ستايش امامان معصوم مي باشد»(60) . نتيجه گيري: 1-نهاد وقف در پيشبرد اهداف متعالي بشري بسيار كارساز و يكي از مؤثرترين
عوامل پيشرفت فرهنگ و تمدن مسلمانان بوده است. از مهمترين عوامل فراواني و
توسعة آن تأكيد قرآن كريم، شرايع اسلامي، سنت نبوي ? و سيرة معصومين ?و
بزرگان دين بوده است. 2-كارنامة درخشان تمدن اسلامي بهويژه تحول علوم و فرهنگ اسلامي نشانگر توسعةوقف بهويژه در دوران سلسلههاي مقتدر و كارساز جهان اسلام بوده است؛ و اين
موضوع پيشرفت مراكز علمي و ترويج دانشها را به دنبال داشته؛ چرا كه اين
مؤسسات داراي پشتوانههاي بسيار و معتبر بودهاند. 3-به دنبال استقرار دولت صفويه به ويژه با مركزيت اصفهان در عهد شاه عباس
اول، نهادهاي متعدد اجتماعي، فرهنگي، آثار و ابنيه و مراكز عام المنفعة
بسياري به دليل توجه و اعتناي بزرگان مملكت و علما و رجال مذهبي و دولتي و
بانوان آن دوره ايجاد شد كه خوشبختانه نقش بانوان در اين موضوع بسيار قابل
توجه بوده و برخي از اين آثار و ابنيه تاكنون مورد استفاده عموم به ويژه
اهل علم بوده و هست. 4-نقش مؤثر زنان چه بانوان منسوب به دولتخانة صفويان و يا بيت علما و
انديشمندان و يا عموم اصناف و جامعه، در شكلگيري، ايجاد و استمرار مراكز
عام المنفعه بهويژه نهادهاي علمي و آموزشي آن دوره تأثيرگذار بوده است. 5-برخي از مراكز مهم علمي، آموزشي و يا تعدادي از مساجد و مؤسسات ديگر به
دليل پشتوانههاي وقفي كه به دست بانوان آن دوره ايجاد شده بود هنوز نيز
پايدار و باعث بركات فراواني شدهاند كه در اين راستا ميتوان از: مدرسة
دلارام خانم (جده كوچك)، حوري نام خانم (جده بزرگ)، زينب بيگم اردستاني
(نيم آورد)، عزت نساء خانم (ميرزاحسين)، مادرشاه (چهارباغ) ياد كرد. پي نوشت ها : 1.* . مدرس دانشگاه، مسئوول پژوهشي «مركز اصفهان شناسي» و دانشجوي دكتري تاريخ اسلام در دانشگاه اصفهان 2. . تاريخچة اوقاف اصفهان، ص ب. 3. . عالم آراي عباسي، ج2، ص761. 4. . سفرنامة كمپفر، ص140. 5. . سفرنامة تاورنيه، ص590. 6. . سياحت نامه شاردن، ج5، ص45. 7. . تاريخچة اوقاف اصفهان، ص 339. 8. . تاريخ اصفهان و ري، ص 310. 9. . تاريخچة اوقاف اصفهان، ص 339. 10. . مرحوم ميرزاحسن خان جابري انصاري در كتاب تاريخ اصفهان و ري، ص36-40، مواردي در اين باب نقل كرده است. 11. . آشنايي با شهر تاريخي اصفهان، ص6. 12. . سيدجمال پايهگذار نهضتهاي اسلامي، ص 29. 13. . تاريخ اصفهان و ري، ص 297. 14. . مشاهير زنان اصفهان، ص166، گنجينة آثار تاريخي اصفهان، صص 553 و 555. 15. . تاريخ نائين، ص122. 16. . مشاهير زنان اصفهان، صص 166 و 167. 17. . ميراث اسلامي ايران، دفتر سوم، صص 95-97. 18. . همان. 19. . همان. 20. . گنجينه آثار تاريخي اصفهان، ص553. 21. . تذكره نصرآبادي، ص152. 22. . ميراث اسلامي ايران، دفتر سوم، صص 98ـ99. 23. . همان. 24. . ارباب معرفت، ص17. 25. . گنجينة آثار تاريخي اصفهان، ص679. 26. . روضة رضوان، ص 120، 268 و 270. 27. . مشاهير زنان اصفهان، صص 192-194. 28. . سفرنامة شاردن (قسمت اصفهان)، ص21. 29. . تاريخ اصفهان و ري، ص 306. 30. . آثار ملي اصفهان، ص 504. 31. . همان، ص 506. 32. . گنجينة آثار، ص 680. 33. . مشاهير زنان اصفهان، ص193. 34. . ميراث اسلامي ايران، دفتر سوم، صص99 و 100. 35. . همان. 36. . مشاهير زنان اصفهان، ص222. 37. . بخشي از گنجينة آثار ملي؛ ص123 و نيز مشاهير اصفهان، ص222. 38. . مشاهير زنان اصفهان، ص222. 39. . آشنايي با شهر تاريخي اصفهان، ص89. 40. . ره آورد ايام، ص200. 41. . اوراق ايراني، ص164. 42. . ايران عصر صفوي، ص165. 43. . علم و تمدن در اسلام، ص64. 44. . ره آورد ايام، ص201. 45. . آثار ملي اصفهان، ص445. 46. . تاريخچة اوقاف اصفهان، ص119. 47. . همان. 48. . تاريخ فرهنگ اصفهان، ص136. 49. . تاريخچة اوقاف اصفهان، ص144. 50. . همان. 51. . وقايع السنين و الأعوام، ص563. 52. . تاريخ اصفهان و ري، ص300. 53. . قصص العلماء، ص436. 54. . جغرافياي اصفهان، ص48. 55. . ره آورد ايام، ص209. 56. . ر.ك: مشاهير زنان اصفهان، صص145 و 146. 57. . گنجينة آثار تاريخي اصفهان، ص1049. 58. . تاريخ اصفهان و ري، ص284. 59. . مشاهير زنان اصفهان، ص188. 60. . مشاهير زنان ايراني، ص111. منابع و مآخذ: 1- آنه، كلود، اوراق ايراني، ترجمة ايرج پروشاني، تهران: معين، 1368ش. 2- بلاغي، عبدالحجه، تاريخ انساب خاندانهاي مردم نائين، تهران: سپهر، 1369ق. 3- بهشتيان، عباس، بخشي از گنجينة آثار ملي، تهران: حبل المتين، چاپ اول، 1343ش. 4- تاورنيه، ژان باتيست، سفرنامه، ترجمة ابوتراب نوري و حميد ارباب شيراني، تهران: سنايي، چاپ سوم، 1363ش. 5- تحويلدار، ميرزاحسين، جغرافياي اصفهان، به كوشش منوچهر ستوده، انتشارات دانشگاه تهران، 1342ش. 6- تركمان، اسكندربيك، تاريخ عالمآراي عباسي، تهران: امير كبير، چاپ دوم، 1350ش. 7- تنكابني، محمد، قصص العلماء، تهران: اسلاميه، چاپ دوم، 1364ش. 8- جابري انصاري، حسن، تاريخ اصفهان و ري، تهران: ناشر عمادزاده، 1321ش. 9- رسول جعفريان (به كوشش)، ميراث اسلامي ايران: كتابخانه آيت الله العظمي مرعشي نجفي، 1375ش (دفتر سوم). 10- خاتونآبادي، عبدالحسين، وقايع السنين و الأعوام، تصحيح محمدباقر بهبودي، تهران: اسلاميه، 1352ش. 11- رجبي، محمدحسين، مشاهير زنان ايراني و پارسيگوي (از آغاز تا مشروطه)، تهران: سروش، چاپ اول، 1374ش. 12- رفيعي مهرآبادي، ابوالقاسم: آثار ملي اصفهان، تهران، انتشارات انجمن آثار ملي، چاپ اول، 1352ش. 13- رياحي، محمدحسين، ره آورد ايام (مجموعه مقالات اصفهانشناسي)، مركز اصفهانشناسي و خانة ملل، 1385ش. 14- ــــــــــــــــــــ روضة رضوان (مشاهير مدفون در تكية كازروني تخت فولاد اصفهان)، اصفهان: كانون پژوهش، 1385ش. 15-ــــــــــــــــــــ مجموعة ارباب معرفت (زندگينامة حكيم متأله حاج آقا
رحيم ارباب)، اصفهان: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1375 ش. 16- رياحي، محمدحسين، مشاهير زنان اصفهان، ادارة كل ارشاد اسلامي اصفهان، 1375ش. 17- شاردن، ژان، سفرنامه (قسمت اصفهان)، ترجمة حسين عريضي، تهران: نگاه، چاپ دوم، 1362ش. 18- شاردن، ژان، سياحتنامه، جلد پنجم، ترجمة محمدعباسي، تهران: اميركبير، 1338ش. 19- كمپفر، انگلبرت، سفرنامه، ترجمة كيكاوس جهانداري، تهران: خوارزمي، چاپ سوم، 1363ش. 20- گدار، آندره، آثار ايران، ج4، ترجمة ابوالحسن سروقدم، مشهد: آستان قدس رضوي، 1368ش. 21- نشرية اوقاف اصفهان، شمارة اول، ادارة اوقاف اصفهان، 1346ش. 22- نصرآبادي، ميرزا طاهر، تذكره، تصحيح حسن وحيد دستگردي، تهران: كتابفروشي فروغي، بي تا. 23- نصر، سيد حسين، علم و تمدن در اسلام، ترجمة احمد آرام، تهران: خوارزمي، چاپ دوم، 1359ش. 24- واثقي، صدر، سيدجمال الدين حسيني پايهگذار نهضتهاي اسلامي، تهران: پيام، چاپ دوم، 1355ش. 25- هنرفر، لطفالله: آشنايي با شهر تاريخي اصفهان، اصفهان: گلها، چاپ اول، 1372ش. 26- گنجينة آثار تاريخي اصفهان، اصفهان: ثقفي، چاپ دوم، 1350ش. 27- فصلنامه وقف ميراث جاويدان ش 71 برچسبها: |