| چكيده انسان موجودي جاوداني است و از فنا و نابودي نفرت دارد. مرگ در حقيقت وسيله ي انتقال به عالم ديگر براي زندگي ابدي است. تاريخ بشر نشان مي دهد كه حتّي ناباوران بهخدا و دين، خود را موجودي فاني به شمار نمي آورند. از اين رهگذر انسان دوست دارد پس از وي،نامي از او در عالم به يادگار بماند. در فرهنگ اسلامي يكي از بهترين راه هاي زنده نگه داشتن نام انسان، عموم كارهاي خيريه به ويژه وقف در اصطلاح قرآني، باقيات صالحات گفته مي شود، نام برده شده است و مردم به آن دعوت شده اند. نمي توانيم مبدأ روشني براي تفكّر و عمل خير پيدا كنيم. كار خير هميشه بوده و هميشه هم خواهد بود. اديان آسماني بدون استثناء در اين باره برنامه داشته اند. خداوند بيش از هر موضوعي به اين مسأله بها داده است. آيات قرآن در مورد خيرات، انفاق، صدقات و خدمت به خلق را مطالعه كنيد، ميبينيد چه قدر واضح و پر معنا و مشوق است تا جايي كه خداوند عمل انسان هاي خير را به شكر، شكور و شاكر تعبير مي كند. يعني خداوند شكر مي كند از انسان هايي كه نعمت هاي خدا را براي مردم هزينه مي كنند. مادر حضرت مريم قبل از تولد فرزندش، او را وقف معبد مي كند تا در خدمت معبد باشد. "وقف" سنّت حسنه اي است كه از دير باز به اشكال گوناگون در تاريخ بشر وجود داشته است و اسلام نيز آن را در مسيري روشن، منطقي و هدفدار، مترّقي و دقيقمورد استفاده قرار داده است. آياتي كه در قرآن به انفاق احسان و عمل صالح و ايثار و... اشاره شده مي تواند مشوق وقف باشند و از سويي در قرآن درآيات بسياري با كنز مال، تكاثر، تفاخر، استكبار، سرقت طغيان، كسب حرام، حبمال راندن مهر آميز يتيم، پرخاش از مسائل، خودبيني و... مبارزه شده كه به شكلي مي تواند به مقام و جايگاه وقف در قرآن اشاره داشته باشد. نعبيـر خـداونـد چـه قـدر لطيـف و زيبا اسـت. خـدا كـه مالـك همـه چيـز است. مالـكهمه ي ماسـت. مالـك لحظـات عمر ما و مالـك نفس هاي ماسـت. به ما مي گـويد به من قرض بدهـد آن هم با تعبيراتي كه يك سائل مي گـويد. شما به خدا قرض بدهيـد خدا به شما جـزا مي دهد.«من ذالـذي يقرض الله قرضاً حسناً فيضاعفه له اضعافاً كثيره و الله يقبض و يبسط و اليه ترجعون«؛ (سوره بقره، آيه 245) دليلشاين است كه خدا مي خواهد از طريق ما انسان ها اين همكاري و همدلي اتفاق بيفتد. " وقف " مهم ترين وسيله ي اين راه است و تفاوتي كه وقف با صدقات موقّتي دارد، پايدار بودن و ماندگار بودن آن است. وقف با عنليت به روح قرآن، نه تنها جايز است، بلكه در مواردي و در حالاتي، راجح و مستحب است. دراين مقاله، سعي شده است كه وقف از نظر قرآن مورد بررسي قرار داده شود و بااستفاده از كتب تفاسير و ديگر كتب به اين موضوع پرداخته شده و اميدواريم كه مورد خوانندگان گرامي واقع شود. Digeftion: Quran is abridgement of God’s books that has been sent through messengers.No divinity wisdom,godship problem, and acquaintance are discoverable unless its essentialand secondary things, ultimate thule and results be found in Quran.The generous Quran is full of deep public instructions in all aspects that man needs them to reach happiness.the Quran’s second persons are all people and its theme is perceivable for all but capacity of human beingsis different to accept these themes; as God says in Quran:Allah sends down water from the sky,and the rivers flow each according to its vastness(Ar-Ra’d Surah 17). Man is a eternal creature and hates of destruction and mortality.in fact, death is like a bridge to pass human being to afterhere to iternal life.History of human being shows that even unbelievd persons in God and religion believe in being eternal creature.In this way, man likes to have a good memory in others minds after his death.in Islamic cultural , one of the best ways to keep man’smemory in a well way is charitable acts ‘ especially endowment that called “baqiat salehat”in Quran.it means good deeds that will maintain after death and all has been invited to do it.we can’t find a certain origin for good deeds and thoughts.Good deeds has been continually and will be forever.Heavenly religions have been a plan about it without exception.God has emphasized on this issue more than others.If you studyQuran’s verses about charities, donation,almous and helping to people ,you will find that how much these verses are meaningful and clear whereGod interprets deeds of beneficent people as thankful,thank and very grateful.It means that God thanks beneficent people for spending blessing of God for other people. Vigin Mary’s mother devotes her totemple before Mary’s birth in order to serve the temple. Endowment is agood tradition(Sunnah) that since a long time ago has existed in different forms in the history of mankind. Islam also takes its advantages in a clear, extinguished, advancing and minute direction withcertain goals. It is not found a verse related to endowment and its religious commandments in the great Quran independently and especially. Verses in Quran that indicate to donation, benevolence, pious deed and sacrifice can be an encourager to endowe and moreover, there are many versus in Quran oppose with multiplicity, self-glorificatio,self-conceitand altercation that indicate to endowment in Quran.God who is possessor of everything; our life, our respiration and our moments says in Quran:who is he that will lend Allah a Fair Loan,(by spending in Allah’s way out of what he has bestowed on him) so that he will multiplyit for him many times?since it is Allah that restricts or outspreds (the sustenance) and to him you people shall return.(Al-Baqarag 245) Itis because God wants to develop endowment by mankind.Endowment is the most important means in this way and endowment makes different with temporary charities because of its durability and permanence.It has beentried to review the dowment from the point of view Quran and has been used of contemporary books on the Quran and the the other books to protect this document.It is hoped that it will be profitable to all those interested. مقدمه يكي از كارهاي خير " وقف " نام دارد، كه در تمام اديان آسماني، به خصوص در دين اسلام نامي آشنا است. ميدانيم كه قرآن مجيد اصلي ترين منبع معارف و حقوق اسلامي است و لذا براي دستيابي به اصل و ريشه ي هر اصل، پيش از هر منبع و مأخذي بايد به قرآن مراجعه كنيم. وقتي واقف درحال حياتش ملكي از املاك خود را وقف كند هم بهجامعه خدمت كرده است و هم پس از مرگش سودي به عنوان ثواب و پاداش الهي به او مي رسد؛ «... و الباقيات الصالحات خير عند ربّك ثواباً و مرداً«؛ «... وكارهاي شايسته ي ماندني، نزد پروردگارت از حيث پاداش بهتر و خوش عاقبت تر است.«؛(سوره مريم، آيه 76) از نظر علمي مي توان گفت كه عمل به مقتضاي اصل عام " عدل و انصاف " و توجه به حقوق "ارحام و ارقاب " و لزوم رعايت " اعتدال " و ميانه روي در امور، ايجاب مي كند كه وقف تمام اموال، جايز نباشد. آيه ي بلند پايه ي «و الذين اذا انفـقوا سيرفـوا و لم تقيروا و كان بين ذلك قواماً«؛ «و مؤمنين كساني هستند كه چون خرج كنند، اسراف نكنند و بخل نورزند و ميان اين دو اعتدال عمل كنند.«؛ (سوره فرقان، آيه 67)، راهنماي خوبي مي تواند باشد. هر پژوهشي در راستاي رسيدن به اهداف خود قاعدتاً با محدوديت ها و موانعي روبرو است. اين پژوهش نيز از اين قاعده مستثنا نبوده و با موانعي روبرو بوده است. وقف مانند انفال و خمس و زكاتو جزيه و غنائم از منابع مالي حكومت اسلامي محسوب مي شود و در اسلام دارايويژگي هايي است؛ و مصداق روشني است از تعاون و همكاري. وقف عملي است صالح و باقي؛ كه بايد مورد پژوهش پژوهشگران قرلر گيرد، تا بتواند بيشتر در جوامع مورد استفاده قرار گيرد. پژوهش ارائه شده بيشتر از نوع پژوهش هاي ديني، از كتابهاي موجود در كتابخانه ها صورت گرفته است. بهنحوي كه مطالب مورد نياز از چندين منبع موجود در كتابخانه ها جمع آوري گشته و در كنار هم قرار گرفته اند و سعي شده بين مطالب هم از نظر دستوري و هم از نظر مفهومي ارتباطي صحيح ايجاد شود. پزوهشگر در اين پژوهش تا حدّامكان سعي در تهيه ي كتاب ها داشته، تا بتواند نوشته ي خود را به نحو احسنو جامع و كامل ارائه دهد. و ليكن موضوع خود يعني " وقف در قرآن " را از كتب بسياري مورد بحث قرار مي دهد تا چيزي از قلم نيفتد و ان شاء الله مورد نظر خوانندگان عزيز واقع گردد. معناي لغوي وقف وقفها اي حبسها؛ چون واقف ملك را حبـس مي كند براي مساكـين. و هم چنين در وقف حيـوان و غير آن. (عميد، 1379، ص1100) در فقـه اسلامـي گاهـي وقـف را به حبس معيـّن مال و صدقه دادن منافع تعبيـر كـرده اند كه در اين صورت خالـي از اشكـال نخواهد بـود. وقفدر لغـت به معناي حبس شدن و حبس كردن متوقّـف شدن و متوقّـف كـردن است. چنان چـه در آيه ي «و قفوهم انّهم مسؤول«؛ «آن ها را باز داريد و متوقّف كنيد از اعمالشان مسوول هستند«، به اين معنا به كار رفته. اگر كلمهِ ي وقف با حرف جر «علي»به كار رود، به معناي اطلاع دادن است؛ (قرشي،1354،236ص)، مثل آيه ي «و لو تري اذ وقفوا علي النار فقالوا يا ليتنا نرد«؛ «اي كاش ببيني آن گاه كه بر آتش مشرف شدند و مطّلع گشتند و گفتند اي كاش به دنيا برگردانده مي شديم.«؛ (سوره انعام، آيه ي 27) معناي اصطلاحي وقف فقها در بيان مفهوم اصطلاحي وقف كه از نظر شرعي كلمه ي وقف چه مفهومي دارد؟ اختلاف نظر دارند؛ منشأ اختلاف آن است كه برخي آن را لازم و برخي جايز مي دانند و عدّه اي قصد قربت را شرط تحقّـق وقف مي دانند.ولي عدّه ي ديگري چنين عقيده اي ندارند، و غير اين ها. اين نوع اختلافات موجب شده است كه در تعريف آن نيز با تعاريف گوناگون مواجه شويم. (الكبيسي، 1378،ص67) از فقها، تعاريف فراواني در ارتباط با بيان مفهوم اصطلاحي وقف نقل شده كه مهمترين آن ها را در اينجا نقل مي كنيم: مرحـوممحقـق حلّي در تعريف آن گفته:«الوقـف عقد ثمرته تحبيس الاصل و اطلاق المنـفه«؛ يعني وقـف عقدي است كه ثمره ي آن حبس كردن اصل و رها كردن منفعـتاست.)، اين تعـريف از روايت «حبـس الـاصل و سبـل الـثـمره»مستفـاد شـده است. (بهـداروند،1385، ص187) امام خميني (قدس سره) در تعريف وقف فرمودهاست: «تحبيس العين و تسبيل المنفعه«؛يعني وقف، عبارت از حبس كردن عين و رها كردن منفعت آن است. (خميني،1380،ص62) يكي از معاصران در تعريف وقف گفته:«وقف صدقه ي جاريه يا حبس كردن عين (عين ملك) و تسبيل، اطلاق و رها كردن منفعت و مباح كردن آن و في سبيل الله قرار دادن آن است. حبس به اين معناست كه«ديگر نتوان آن را معامله كرد و در معرض نقل و انتقال قرار داد»و تسبيل يا اطلاق منفعت آن يعني رها كردن منفعت آن، به عبارت ديگر، يعني بهرهي آن را في سبيل الله و صدقه ي جاريه قرار دادن است. (فيض،1370، ص382) برخيعالمان از جمله مرحوم بجنوردي در تعريف وقف لفظ تسبيل را بهتر از لفظ اطلاق دانسته است؛ زيرا از يك سو در لفظ تسبيل، راه خدا منظور شده كه در نتيجه بر اين اساس، لفظ وقف از عبادات خواهد شد و از سوي، اين تعريف با سخنپيامبر (ص) كه فرموده: «حبس الاصل و سبل المنفعه»هماهنگي دارد. (سليمي فر،1370، ص12) در ماده ي 55 قانون مدني در تعريف وقف گفته شده: «وقف عبارت است از اين كه مال حبس و منافع آن تسبيل شود. در اين تعريف نيز لفظ تسبيل بر لفظ اطلاق ترجيح داده شده»و همچنين در حديث ديگري در خصوص وقف آمده:«احبس الاصل و سبل الثمره«؛ به همين دليل برخي از فقيهان همچون شيخ طوسي در كتاب نهايه و سلار در كتاب مراسم، وقف را جزء عبادات برشمردند. شهيد اوّل در كتاب دروس، وقف را صدقه ي جاريه معنا كرده. و سلار گفته:«وقف وصدقه يك چيز است.»(دكتر فيض، 1375، ص22) مرحوم صاحب جواهر هيچ يك از تعاريف مربوط به وقف را تعريف حقيقي ندانسته،زيرا معتقد است كه هيچ يك از تعاريف وقف جامع افراد و مانع اغيار نيست. بسياري از فقيهان وقف را عبادت نمي دانند؛گرچه معتقدند كه اگر وقف با قصد همراه باشد، ثواب عبادت را نيز خواهد داشت. همه ي اديان و شرايع براي وقف اهمّيّت قائل شده اند. هزينه ينگاهداري معابد و آثار مقدّسه ي ديني از منابع موقوفات تأمين شده كه نشان دهنده ي اعتقـادات متديّـنان بوده است؛ به همين دليل، در كتاب شرايع، حكم فقهي وقـف بر معبد يهود و نصارا و نيز وقف بر نوشتن تورات و انجيل بيان شدهو گفتـه شده كه چنان كه وقـف به وسيله ي خود يهود و نصارا صورت گـيرد، اشكـال ندارد. (محقق حلي، 1377، ص347) از آن جا كه واقف، اغلب با موقوف عليهم رو به رو نيست، وقف وي صدقه اي شمرده مي شود كه از منّت و آزار مبطل صدقه، خالي است؛ بدين سبب باطل نمي شود؛ چون در قرآن مجيد منّت و آزار، باعث بطلاق صدقه دانسته شده؛چنان كه خداوند فرموده:«يا ايّها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمنّ والاذي كالّذي ينفق ماله رئاء النّاس و لا يومن بالله و اليوم الاخر فمثله كمثل صفوان عليه تراب فاصابه وابل فتركه صلداً لا يقدرون علي شيء مما كسبوا والله لا يهدي القوم الكافرين«؛«اي مومنان! صدقات خود را با منّت گذاشتن و آزار باطل نكنيد همانند كسي كه مالش را براينمايش دادن به مردم انفاق مي كند و به خدا و روز واپسين اعتقاد ندارد. آري، داستان او مثل سنگي است كه بر آن خاكي باشد و باران سنگيني بر آن ببارد و آن را همچون سترون و اگذارد. آنان از كار و كردار خويش حاصلي نبرندو خداوند خدا نشناسان را هدايت نمي كند.»(سوره بقره، آيه264) همه ي مذاهب فقهي اسلام (حنفي، شافعي، مالكي، حنبلي، زيدي و ظاهري) وقف را جايز دانسته اند؛ البته برخي از مذاهب اسلامي، وقف را مشروع ندانسته و آن را منافي اصول اسلامي مي دانند، مگر در خصوص مسجد. اين قول نزد مذاهب اسلامي متروك است. مذاهب فقهي اسلامي به طور كلّي وقف خانه، زمين، باغ، سلاح، قاطر، لباس و قرآن و نظاير اين ها را جايز مي دانند. برخي هم وقف را فقط دراسلحه و اسب و قاطر و الاغ جايز دانسته اند و در غير اين ها جايز نشمرده اند. (سليمي فر، 1370، ص14) در ماده ي 58 قانون مدني گفته شده: فقط ماليجايز است كه با بقاي عين بتوان از آن منتفع شد اعم از اين كه منقول باشد يا غير منقول، مشاع باشد يا مفروز. امام خميني (قدس سره) فرموده است: آنچه وقف مي شود، بايد عين مملوك باشد كه مدّتي قابل توجّه باقي بماند، به گونه اي كه امكان انتفاع منفعت محلله از آن و نيز امكان قبض آن باشد؛ بنابراين، وقف منافع و ديون و وقف چيزهايي كه به ملكيّت در نمي آيند، مثل خمر و خنزير و نيز وقف خوردني ها و ميوه ها صحيح نيست. (خميني،1380،ص69) يكـياز نويسـندگـان معاصر مي گـويد: «وقـف نه تنها جايـز اسـت، بلـكه در مـوارد و حالاتي راجـح و مستحـب نيز مي باشد و در موقعيّت ويـژه اي براي «حقـن دما»و مبارزه با مـال پرستـي و مـال اندوزي و جهت كـاهش اختـلاف طبقـاتي فاحـش واجـب مـي شود. (ابو سعيد،1375، ص 17) ريشه ي وقف در آيات قرآن درقرآن كريم، چهار آيه است كه ريشه ي " وقف " در آن، با معاني مختلف به كار برده شده است كه اين آيات را با تفاسير مختلف مورد بحث قرار مي دهيم؛ از آنجمله: 1. «و لو تري اذا وقفوا علي النّار فقالوا يا ليتنا نرد و لا نكذب بايات ربّنا و نكون من المؤمنين«؛ «و اگر آنان را ببيني كه بر آتش دوزخ توقّف كرده اند پس مي گويند كاش ما را باز مي گرداندند تا ديگر آيات پروردگار مان را تكذيب نمي كرديم و از مؤمنان مي شديم«؛ (سوره انعام، آيه 27) به عاقبت اصرار آن ها بر كفر اشاره مي كند: در برابر آتش دوزخ چنان هراسناك مي شوند كه باز طبق عادت دروغ گويشان فرياد مي كشند اي كاش براي نجات از اين سرنوشت شوم مي توانستيم بلر ديگر به دنيا برگرديم تا آيات پروردگار مان را تكذيب نكنيم و در صفّ مؤمنان قرار گيريم. (پور سيف، 1385، ص345) «و لو تري اذا وقفوا علي النّار...«؛ بيان عاقبت انكار و اسرارشان بر كفر و سرانجام اعراضشان از آيات الهي است. «ياليتني نرد و لا نكذّب بايات ربّنا...«، بنابرين كه قرائت " نكذب " به فتح باء، و " نكون " به فتح نون باشد؛ معناي آيه اين است كه: كفّار آرزو مي كنند بار ديگر به دنيا برگشته سلك مؤمنين درآيد، باشد كه از عذاب آتش قيامترهايي يابد. اين آرزويشان نظير همان انكار شرك به خدا و سوگند دروغ خوردنشان از باب ظهور ملكات نفسانيشان مي باشد زيرا كفار همان طور كه دروغ،ملكه نفسانيشان بود، آرزوي خيرات و منافعي هم كه از آنان فوت شده، مخصوصاًوقتي كه فوت آن مستند به اختيار خودشان و قصور تدبير در عملشان باشد خود ملكه ديگري است در نفسشان، همچنان اظهار تأسف و تحسّري هم كه درباره ي كوتاهي در امر قيامت مي كنند، ملكه ي ديگري است در نفس آنان.(طباطبائي، 1380، ج7، ص72) 2. «و لو تري اذا وقفوا علي ربّهم قال اليس هذا بالحق قالوا بلي و ربّنا قال فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون«؛ «و اگر ببيني موقعيكه آن ها را در برابر پروردگارشان متوقّف كرده اند، مي فرمايد: آيا اين حقنيست؟ گويند: چرا، سوگند به پروردگار مان كه حق است؛ مي فرمايد: پس به خاطر كفري كه مي ورزيديد عذاب را بچشيد»(سوره انعام، آيه 30) اين جواب انكار آن هاست: پروردگارشان سؤال مي كند آيا معاد و لقاء الله حق نيست؟ گويند آري، قسم به پروردگار مان كه حق است و آن چه انبياء گوشزد مي كردند درست بوده امّا اين اعتراف سودي به حال آن ها ندارد. (پور سيف، 1385، ص 345) و جمله ي«و لو تري اذ وقفوا»به منزله ي جوابي است از انكار مشركين در آيه ي قبل، البته به اين بيان كه لازمه ي گفتارشان را، به صورت تمنا خاطرنشان پيغمبر گرامي خود سازد، و آن لازمه و تالي فاسد اين است كه: به زودي آنچه را كه با گفتن «و ما نحن بمبعوثين»انكار مي كردند، تصديق و اعتراف خواهند نمود، و اين در حالي است كه در برابر پروردگار خود مي ايستد وآنچه را كه انبياء (عليهم السّلام) در دنيا گوشزد شان مي كردند و مي گفتندكه بعد از مرگ دو باره زنده خواهيد شد و اينان انكارش مي كردند، به عيان مشاهده مي كنند. از اينجا معلوم مي شود كه جمله ي «اذ وقفوا»تفسير معاد وحشر است، و مؤيد آن اين است كه در آيه ي بعد هم كه مي فرمايد:«قد خسر الذين كذّبوا بلقاءالله حتّي اذا جاءتهم السّاعه...»از حشر و بعث و قيامتي كه در جملات قبلي بود به لقاءالله تعبير كرده و بلافاصله ساعت را ذكر فرموده، تا برساند كه منظور از آن همان ساعت " لقاءالله " است. (طباطبائي،1380،ج7، ص77) 3. «و قال الذين كفروا لن لومن بهذا القرآن و لا بالذي بين يديه و لو تري اذا الظالمون مؤقوفون عند ربّهم يرجع بعضهم الابعض القول يقول الذين استضعفوا للذين استكبروا لولا انتم لكنّا مؤمنين«، «و كساني كه كافر شدند گفتند: نه به اين قرآن و نه به آن كه پيش از آن است هرگز ايمان نخواهيم آورد اي كاش ظالمان را هنگامي كه در نزد پروردگارشان باز داشت شده اند مي ديدي كه چگونه برخي از آنان با برخي ديگر جدل مي كنند؛آن ها كه زير دست بودند به كساني كه برتري داشتند، مي گويند: اگر شما نبوديد قطعاً ما مؤمن بوديم«، (سوره سباء، آيه 31) مشركين مي گفتند نه به اين قرآن ايمان داريم و نه به كتب آسماني قبل از آن و اين به آن جهت بودكه اصولاً مذهب شرك معتقد به نبوّت نبود. كلمه ي " لن " براي نفي ابدي استو لجاجت آن ها را مي رساند يعني تا ابد ايمان نمي آوريم. نتيجه ي اين شرك به زودي به آن ها مي رسد و چيزي نمي گذرد كه در پيشگاه خدا پشيمان مي شوند امّا برايشان سودي ندارد. اين ظالمان كه با شرك خويش به خود و ديگران ظلم كرده اند در روز قيامت براي حساب و جزا در پيشگاه پروردگارشان مي ايستند درحالي كه با ديگران مجادله مي كنند. نخست پيروان به پيشوايان ضلالت مي گويند اگر شما نبوديد ما مؤمن بوديم زيرا شما ما را مجبور كرديد كه كافر و مشرك شويم. (پور سيف، 1385، ص1108) 4. «وقفوهم انّهم مسؤلون«؛ «و آنان را باز داريد كه ايشان بازخواست كردني هستند.«، (سوره صافات، آيه 24) در سر راه جهنّم، ايشان را نگه مي دارند تا بازخواست شوند كه چرا از حق و عمل صالح روي گردان شدند؟ (پور سيف، 1385، ص 1153) درمجمع البيـان مي گويد: وقتي كسي مي گويد " وقفت انا "معنايـش اين است كه: من ايسادم، وقتي هم بگويد: " وقف غيري " معنايش اين اسـت كه: من فلاني را به ايستادن و توقّف وادار كـردم. خلاصه كلمه ي " وقف " هـم لازم و بـدون مفعـول استفاده مي شـود و هم متعـدّي؛ ولي بعضي از بني تميم وقتي مي خواهندمتعدّي استعمالـش كنند، به باب افعالـش برده و مي گويند " اوقفت الـدّابـه"؛ " من حيوان را نگه داشته " و خلاصه در صورت تعدّي از باب افعال استفادهمي كنند، و ثلاثي مجرّد را در مورد تعدّي به كار نمي برند. و بنا به گفته ي وي معناي جمله ي " وقفوهم " اين مي شود كه ايشان را نگه داريد و نگذاريد بروند كه بايد بازخواست بشوند. و از سياق استفاده مي شود كه اين امر به بازداشت و بازخواست، در سر راه جهنّم صورت مي گيرد. (طباطبائي، 1380، ج17، ص199) نقش وقف از نظر قرآن در تزكيه انسان وقف از اين جهت كه عموماً فلسفهي وجودي آن تلاش براي رفع نياز ديگران است و در حقيقت واقف فقرا و محرومينرا در روزي و معاش خود شريك مي كند و قسمتي از اموالي را كه خداوند به وي ارزاني داشته است در جهت مصالح آن ها قرار مي دهد بنابرين نقش وقف دراسلام از مهم ترين بحث هاست و در قرآن كريم نيز از اين موضوع به قشنگي ياد كرده است. از طرف ديگر وقف يك نوع صدقه است و صدقات از اموري هستند كه باعث " تزكيّه " مي شوند؛چه به صدقات واجب زكات گفته مي شود.زكات در قرآن گاهي به معني طهارت و پاكيزگي پامده است، مانند آيه 9 از سوره شمس: «و قد افلح من زكّها«؛ «نجات يافت ان كس كه نفس را پاك كرد.»و نيز در جاي ديگري مي فرمائد: «خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزكّهم بها و صلّ عليهم انّ صلواتك سكن لهم و الله سميع عليم«؛ «اي رسول ما! تو از مؤمنان صدقات را دريافت كن،تا بدان صدقات نفوس آن ها را پاك و پاكيزه سازي، و آن ها را به دعاي خير ياد كن كه دعاي خير تئ در حق آنان موجب تسلّي خاطر آن ها مي شود و خدا شنواو داناست. (سوره توبه، آيه 105). در اين آيه خداوند به پيغمبر (ص) دستور مي دهد براي پاك كردن مؤمنان از آلودگي حب دنيا از آن ها صدقه بگيرد طبيعي است چون انسان علاقمند به اموال خود مي باشد و به آن دلبستگي دارد، لذا گذشتن و دل كندن از مال در راه خدا موجب تزكيّه ي وي خواهد شد. بنابرين به طور خلاصه مي توان گفت: وقف هم از جهت اين كه نوعي مواسات و ايثار در توزيع، استو هم مواسات و ايثار هم موجب سفارش ائمه (ع) و تأكيد آن ها قرار داشته وهم به لحاظ اين كه وقف يك نوع صدقه است و صدقات طبق نصّ صريح قرآن باعث تزكيّه و تطهير صدقه دهنده مي شود. (سليمي فر، 1370،ص 181) وقف در روايات همچنين امام صادق (ع) فرموده است:«ليس يتبع الرجع بعد موته من الاجر الاثلا ث خصال: صدقه موقوفه لا تورث او سنّه هدي سنها و كان يعمل بها وعمل بها من بعده او ولد صالح يستغفرله؛ پس از مرگ آدمي پادا شي به دنبال فرد نمي آيد، مگر در سه خصلت: صدقه اي كه فرد در زمان حياتش جاري و برقرار ساخته كه پس از مرگش تا قيامت جاري و برقرار مي ماند؛ صدقه اي كه وقف كرده و به ارث گذاشته نمي شود، و نيز سنّتي كه برقرار نموده و در زمان حياتش به آن عمل مي شده و پس از وفاتش به آن عمل مي شود. فرزند صالحي كه برايش طلب آمرزش كند.«؛ (همان،ج6، ص293) همچنين امام صادق فرموده است:«ست خصال ينتفع المؤمن بعدموته؛ ولد صالح يستغفرله و مصحف يقرأمنه و قليب يحفره و غرس يغرسه و صدقه ماء يجريه و سنّه يؤخذ بها بعده؛ شش خصلت است كه پس از مرگ مؤمن به مؤمن نفع مي رسد: فرزند صالحي كه برايش طلب آمرزش كند و قرآني كه از روي آن خوانده مي شود و چاهي كه حفر مي كند و درختي كه غرس مي كند و صدقه ي آبي كهجاري و مستمر مي سازد و سنّت خوبي كه پس از آن پيروي شود.«؛ (همان، ج71، ص257) چنان كه در روايات ياد شده و نظاير آن بر مي آيذ،از وقف به صدقه يجاريه تعبير شده؛چون استمرار دارد و از همين جاست كه گفته شده: از جمله شرايط وقف استمرار و دوام آن است؛ يعني وقف بايد براي هميشه باشد و وقف موقّت درست نيست. (محقق حلي، 1377، ص448) هر چند كه مالكيه، ابدي بودن وقف را شرط صحّت آن ندانسته و گفته اند: «صحيح است كه وقف براي مدّت محدوديمثل يك سال معيّن صورت گيرد.پس از اين مدّت، ملك به صاحبش بر مي گردد.»بيشتر فقيهان اماميّه معتقدند كه اگر قصد موقّت شود، وقف صحيح نيست؛ ولي اگر مالك قصد حبس كرده باشد، حبس صحيح است و اگر قصد وقف كرده باشد، وقف و حبس هر دو باطل است؛ چه آن كه وقف و حبس با هم تفاوت دارند؛ زيرا با وقف، ملك كاملاً از ملكيّت واقف خارج مي شود؛ بدين سبب مالك از تصرّف در آن منع مي شود و آن مال به صورت ارث به ورثه ي واقف منتقل نمي شود، بر خلاف حبس كه عين ملك حبس شده بر حبس كننده ي آن باقي است و امكان فروش و انتقال ان از طريق ارث وجود دارد. با وجود اين برخي از فقيهان اماميّه همچون صاحب عروه با تمسك به حديث «الوقف علي حسب ما يقفه الواقف»وقف موقّت را صحيح دانسته اند. (فيض، 1370، ص382) لزوم استمرار وقف و دائم بودن آن از ماده61 قانون مدني نيز استفاده مي شود كه در ان گفته شده:«وقف بعد از وقوع آن به نحو صحت و حصول قبض لازم است و واقف نمي تواند از آن رجوع كنند يا درآن تغييري بدهد يا از موقوف عليهم كسي را خارج كند يا كسي را داخل در موقوف عليهم كند. در پاره اي از روايات، هر نوع كار خوبي صدقه دانسته شده؛ چنان كه امام صادق (ع) فرموده است:«كل معروف صدقه و اهل المعروف في الدنيا اهل المعروف في الاخره و اهل المنكر في الدنيا اهل المنكر في الاخره«؛ امّاوقتي كه صدقه فقط به معناي وقف به كار رود، با قرايني هم چون جاريه و مشابه آن همراه است. افزون بر اين كه معصومان (ع) از طريق گفتار، وقف راتشويق كرده اند، به صورت عملي هم آن را تشويق كرده اند؛ يعني عملاً سنّت وقف را انجام مي دادند؛ چنان كه علي (ع) تمام زميني كه از تقسيم فيء به وي رسيده بود وقف زوار بيت الحرام و سالكان راه حج كرد و فرمود: «به فروش نمي رسد و ارث كذاشته نمي شود و هر كه آن را بفروشد و آن را حبه كند، لعنت خدا وملائكه و همه ي مردم بر او خواهد بود.«؛ (محمدي ري شهري،ج10، ص 614) همچنين پيامبر (ص) زميني را وقف كرد و منافع آن را براي ابن السبيل صدقه قرار داد و تشويق هاي حضرت در خصوص وقف اموال چنان مؤثر واقع شد كه در بسياري از مسلمانان پس از جنگ خيبر مي خوماتند اموال خود را وقف كند؛ امآ حضرت اجازه وقف بيش تر از يك سوّم اموالش را به ايشان نداد. هم چنين بعضي از اصحاب رسول خدا، اموالي را وقف كردند و حضرت كار ايشان را تنفيذ و تحسينكرد. (سليمي فر،1370،ص15) جواز و وجوب وقف در قرآن مجيد، آيه اي كه بر وقف و احكام فقهي آن صراحت داشته باشد وجود ندارد، ولي مي توان از باب اولويّت با آيات مربوط به "احسان و انفاق "، " قرض الحسنه "، " تعاون "، " صدقه " به جواز و بلكه رجحان و استحباب وقف استدلال كرد؛ در كتاب ادوار فقه در اين باره آمده: درباره ي عطاياي منجزه مانند وقف و سكني و صدقه و هبه و غير اين ها فاضل چنين افاده كرده است: در قرآن مجيد آياتي مخصوص به اين امور نيست، ليكن آن چه به طور عموم بر فعل خيرات و تحريض آن ها دلالت دارد بر اين امور نيز دليل است، راوندي و معاصران از آن جمله سه آيه را در اين جا آورده اند: (سليمي فر، 1370، ص53) 1. «لن تنالوا البرّ حتّي تنفقوا ممّا تحبون و ماتنفقوا من شيء فان الله به عليم«؛ «شما هرگز به مقام نيكوكاران و خاصان خدا نخواهيد رسيد، مگر آن كه از آن چه دوست مي داريد و بسيار محبوب است در راه خدا انفاق كنيد محققاً خدا بر آن آگاه است.«، (سوره آل عمران، آيه 92) 2.«... و ما تقدّموا لانفسكم من خير تجدوه عندالله هو خيراً و اعظم اجراً و استغفرالله انا الله غفور رحيم«؛ «و (بدانيد كه) هر عمل نيك كه براي آخرت خود پيش فرستيد، پاداش آن را نزد خدا بيابيد، و آن اجر و ثواب آخرت (كه بهشت ابد است) از متاع دنيا بسي بهتر و بزرگ تر است، دائم از خدا به دعا آمرزش طلبيد كه خدا بسيار آمرزنده است. (سوره مزمّل، آيه20) 3. «ليس البرّ ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البرّ من آمن بالله و اليوم الاخر و الملائكه و الكتاب و النبييّن و آتي المال علي حبه ذوي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل و السائلين و في الرقاب و اقام الصلوه و آتي الزكوه الموفون بعهدهم اذات عاهدوا و الصابرين في الباساء و الضراء و حين الباس اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون«؛ «نيكي فقط به اين نيست كه صورت خود را به سوي مشرق و مغرب كني؛ بلكه نيكو كار كسي است كهبه خدا و روز رستار خيز و فرشتگان و كتاب آسمانـي پيامبران ايمان آورده و مال خود را با تمام علاقه اي كه به آن دارد، به خويشان و يتيمان و مسكـينانو در راه ماندگان و سائلان و بردگان انفاق مي كتد و نماز را برپا مي دارد وزكتات مي دهد و به عهد خود در وقتي كه عهـدي بستند وفـا مي كنند و در برابر محروميّت ها و بيماري ها و در ميدان جنـگ، استقامت به خرج مي دهند. اينـان كساني هستند كه راست مي گويند و اينان هستند پرهيزگاران.«، (سوره بقره، آيه177) علاوه بر اين ها آيه ي 46 از سوره ي كهف كه مي فرمايد: «المال و البنون زينه الحيوه الدنيا و الباقيات الصّالحات خير عند ربّك ثواباً و خير امـلاً«؛ «مال و فرزندان زينت حيات دنياست و (ليكن) اعمال صالح كه تا قيامت باقي است (مانند نماز و تهجّد و ذكر خدا و صدقات جاري چونبناي مسجد و مدرسه و موقوفـات و خيرات در راه خدا) نزد پروردگـار بسي بهترو عاقبت آن نيكوتر است«. و نيز آيه 76 از سوره مريم «و يريد الله الذين اهتدوا هدي و الباقيات الصّالحات خير عند ربّك ثواباً و خير مرداً.«؛ «و خدا بر هدايت هدايت يافتگان مي افزايد و اعمال صالحي كه اجرش نعمت ابدي استنزد پروردكار تو بهتر (از مال و جان فاني دنيا) است هم از جهت ثواب الهي وهم از جهت حسن عاقبت اخروي.«؛ چنان چه به زودي اين آيات مورد بحث قرار مي گيرد. وقف عملي است كه، صالح و باقي و مصداق روشني است از تعاون و تعاضدو انفاقي است، عاري از منّت و احساني است خالي از اذيّت و به دور از تحقيرشخصيّت ديگران و تصدّقي است دائمـي و مستمر و بدون ريا و وامي است بدون اضطراب باز پرداخت و تعديل ثروتي است با رضا و رغبت كه از طريق آن، با كنز اموال و تكاثر و بروز اختلافات طبقاتي فاحش، به نحو معقولي مبارزه مي شود وبرگ سبزي است كه به گور فرستاده مي شود، پرونده ي افراد بشر معمولاًبا مرگآنان مختومه مي شود ولي پرونده ي واقفان مؤمن هميشه باز است و از ثواب وقفبرخوردار مي شوند دوام و بقاي عين موقوفه و جاري شدن عوائد آن در اجتماع، موجب مي شود كه نام واقف نيز مخلد شود و واقف به يك نوع " خلود و بقا " دستيابد. پس مي توان گفـت كه وقـف با عنايت روح قـرآن، نه تنهـا جايز است،بلكـه در مـواردي و در حالاتي، راجح و مستحب نيز مي باشد. (ابو سعيد، 1372، ص 18) برخي از نويسندگان كتب آيات الاحكام از جمله راوندي و معاصرو فاضل مقداد و دكتر محمود شهابي و دكتر خزايلي، آياتي را كه به شكلي به وقف اشاره دارند بيان كرده اند؛ از جمله: بهترين خيرات در خصوص قسمت اوّل در كتب تفاسير نظريّات چندي بيان شده؛ از جمله اين كه هر كس مطابق نيّت و انديشه ي خود كار مي كند يا هر امّتي قبله اي دارد يا براي هرطايـفه اي از مسلمانان جهتي است در استقبال كـعبه كه به آن جهت توجّه كند ونظاير اين وجوه. (سوره اسراء، آيه 84) در خصوص جمله ي «فاستبقوا الخيرات»مي توان گفت: برخي از مفسران معتقد اند كه خيرات جمع خير بر وزن صعب به معناي چيزي است كه انتخاب شده و برتر باشد. اين معنا اعم است از هر عمل صالح و هر قدم خوب و عبادت و طاعتي كه سبب پيشرفت و سعادت انسان شود. در كتاب كافي از امام باقر(ع) روايت شده است:«خيرات به معناي ولايت اهل بيت(ع) است.«؛ (فيض كاشاني،1386،ص182) زجاجگفته: يعني به قبول آن چه خداوند امر مي كند، بشتابيد. ابن عباس گفته: در انجام اموري كه به آن ترغيب مي شويد، بر يكديگر پيشي بگيريد كه خداوند، ثواب هر يك از افرادي را كه در اين امور بر يكديگر سبقت بگيرند عنايت خواهدكرد. (الطبرسي،1358،109) در مصحف ابي آمده: يعني پيشي بگيريد به خيرات از قبله و غير آن و پيشي بگيريد به فاضل ترين و نيكوترين جهات كه آن قبله است؛ چون شريف ترين جهات جهت كعبه است. شأن نزول آيه در خصوص قبله است كه به سبب آن پس از آن كه قبله از بيت المقدس به سوي كعبه تغيري يافت، مشاجره بالا گرفت و يهود اعتراض كردند. آيه در پاسخ به يهود نازل شد و خداوند فرمود: به جاي مشاجره در اين باره به انجام كارهاي خوب شتاب كنيد؛ ولي الخيرات جمع، و اعمّ از عمل صالح و «برّ»است. اين كلمه در حدود 180 باردر قرآن استعمال شده. از مجموع آياتي كه واژه ي خير در آن ها به كار رفته،استفاده مي شود كه هر چه انسان را به خداوند تعالي نزديك سازد و در دنيا وآخرت براي انسان صالح باشد، خير است، و چنان كه از سنّت شريفه ظاهر مي شود، جامع بين خيرات، رضاي خداوند است. با توجه به اينكه الخيرات، جمع محلا به الف و لام است و از سويي جمع محلابه الف و لام، افاده ي عموم مي كند، كلمه ي الخيرات شامل همه ي خوبي ها از واجبات و مستحبات مي شود و امر"استبقوا " ارشادي است، نه مولوي؛ يعني به حكم عقل بر انسان لازم است كه هرقدر مي تواند به سوي خيرات بشتابد. از آن جا كه كلمه ي الخيرات جمع است و معناي جمع مي دهد، هر نوع كار خوبي را شامل مي شود. بديهياست كه با توجّه به تشويق روايات به سنّتِ وقـف و با توجّه به انجام وقـف به وسيله ي معصومان (ع)، وقـف مي تواند كه يكي از مصاديق وقـف باشد. به همين سبب است كه آقاي دكتر خزايلي در كتاب احكام القرآن ضمن بيان اين آيه گفته: «ابن آيه ارشاد مي فرمايد كه بايد نظر و نيّات واقفان پيوسته مورد نظر باشد و با مال وقف چنان عمل كنند كه اگر واقف خود زنده مي بود، همان گونه عمل مي كرد و در مصارفي كه زمانه، مقتضي آن بود، مصروف مي داشت؛ از اين جهت بايد منافع وقف بر حسب نيّت واقف شود و اگر مصرف آن ممتنع يا متعذرباشد، بايد مصرفي براي آن تعيين كنند كه هر چه بيشتر با نيّت و مقصود واقفسازگار باشد.» با توجّه به اين كه برخي از مفسران در تفسير قسمت اوّل آيه ي «لكل وجهه هو موّليها»گفته اند: در برخي روايات به نيّت، تفسير شده؛ يعني هر كس مطابق نيّت و انديشه ي خود كار مي كند؛ چنان كه در خبر وارد شدهكه «انّما الاعمال بالنّيّات«، (سوره آل عمران، آيه 92)؛ به نظر مي رسد برداشت حكم فقهي ياد شده با توجّه به اين تفسير باشد.؛(خزايلي، 1379، ص136) وقف يكي از مصاديق بر «تنالواالبرّ حتي تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شيء فان الله به عليم«؛ «هرگز بر نيكوكاري يا مقام عالي نخواهيد رسيد، مگر آن كه قسمتي از آن چه را دوست مي داريد انفاق كنيد و هر آن چه ببخشيد، خداوند از آن آگاه است.«؛ (آل عمران،آيه92) زمخشري گفته:گذشتگان هر چيز را كه دوست مي داشتند، خاص خداوند مي كردند و در راه او مي بخشيدند. مفسراندر تفسير معناي كلمه ي «برّ»نظريّات گوناگوني بيان كرده اند؛ از جمله برخيگفته اند: تفاوت «برّ»و احسان آن است كه احسان، اعمّ از احسان مالي و جاه وغير آن ها ست؛ ولي «برّ»اعطاي چيزي است به غير از مال و جاه و مقام، و چنان چه الف و لام جنس بر سر كلمه ي «برّ»در بيايد، شامل همه ي مثوبات دنيايي و آخرتي مي شود. در قاموس قرآن و مفردات راغب گفته شده: معناي اصلي كلمه ي «برّ»به فتح باء، خشكي است و چون خشكي نوعاً توأم با وسعت است،به نيكي هاي وسيع «برّ»به كسر باء و به بسيار نيكي كننده، «برّ»به فتح باءگفته مي شود و جميع اين كلمه، ابرار و برره است و«برّ»به كسر باء به معناينيكي و خوبي است؛ هر چند كه در برخي از آيات به معناي همبستگي و پيوستن و فرمانبرداري و اطاعت كردن و نيز تقوا و پرهيزگاري نيز به كار رفته است. (قرشي، 1354، ص180) ابن عباس و مجاهد گفته اند: منظور از «برّ»بهشت است. مقاتل و عطا آن را به معناي طاقت و تقوا دانسته اند. حسنبصري گفته: يعني از صالحان و اتقيا نخواهيد بود. برخي مفسران منظور از آن را پاداش نيك گرفته اند و برخي گفته اند: «برّ»معناي گسترده اي دارد كه شامل همه ي نيكي ها اعمّ از ايمان و اعمال مي شود. برخي مفسران گفته اند: منظور از «برّ»زكات واجب و واجبات مالي ديگر است. حسنبصري گفته: معناي «برّ»عـام است براي همه ي صدقات اندك و بسيـار تا اگر خرمـايي دهـد، در اين آيـه داخـل باشـد. (ابوالفتح رازي،1383، ص 491) تفاوت«برّ»و «خير»چنين مي شود: «برّ»نفعي است كه به غير برساني اگر به قصد نفع اين كار را انجام دهي؛ ولي «خير»به هر حال خير است و نفع هر چند كه سهواً انجام شود. ضد «برّ»عقوق، و ضد «خير»شر است. ابن عباس گفته: منظور از «برّ»همه ي چيزهايي است كه انسان از اموال خود در راه خيرات انفاق مي كند. برخي مفسران معتقدند كه «برّ»هر كاري است كه خير باشد؛ خواه فعل قلبي باشد،مثل اعتقاد حق و نيّت پاكيزه، يا فعل اعضا و جوارح باشد، مثل عبادت كردن براي خدا و انفاق در راه خدا؛ چنان كه آيه ي 177 سوره ي بقره «ليس البرّ انتولوا وجوهكم قبل المشرق...»هر دو را در بر دارد؛ از همين روي نظر كساني كه گفته اند: «برّ»به معناي انفاق از آن چه دوست مي داريد است، مردود و غيرقابل قبول است. (طباطبايي، 1380، ص 344) با توجّه به معناي اخيري كه براي«برّ»بيان شد، بديهي است كه وقف مي تواند يكي از مصاديق«برّ»باشد؛ به ويژه با توجّه به اين كه در تفسير آيه به مواردي اشاره شده كه افرادي مالشان را انفاق يا وقف كرده اند و احياناً تشويق شده اند؛ از جمله گفته شده كه شخصي به نام ابوطلحه انصاري در مدينه نخلستان و باغي زيبا و مصفا داشته كه همه در مدينه از آن سخن مي گفتند و در آن،چشمه ي آب صافي بوده و هر وقت پيامبر (ص) به آن باغ مي رفتند، از آن آب ميل مي فرمودند و وضو مي گرفتند. پس از نزول آيه ي شريفه ي ياد شده، ابوطلحه خدمت پيامبر آمد و عرض كرد: مي دانيد كه محبوب ترين اموال من در همين باغ است و مي خواهم آن را درراه خدا انفاق كنم تا ذخيره اي براي آخرتم باشد. پيامبر فرمودند:«بخ بخ ذلك مال رابح؛ آفرين بر تو، آفرين بر تو! اين ثروتي است كه براي تو سودمند خواهد بود«؛ سپس فرمودند:«من صلاح مي دانم كه آن را به خويشاوندان نيازمند خود بدهي.»ابوطلحه دستور پيامبر را عمل، و آن را ميان بستگان خود تقسيم كرد. (مكارم شيرازي،1380،ج3، ص3و4) در تفسير ابو الفتوح رازي در پايان ماجراي ياد شده گفته شده: پيامبر (ص) فرمودند: اين كه گفتي شنيدم و مصلحت در آن دانم كه بر خويشان خود وقف كني. گفت يا رسول الله آن چنان كه بايد كردن مي فرمايي. رسول برايشان وقف كرد. همچنين گفته شده: زبيده، همسر هارون الرشيد، قرآني بسيار گران قيمت داشت كه آن را با زر و زيور و جواهراتتزيين كرده بود و علاقه ي بسياري به آن داشت. يك روز هنگامي كه از همان قرآن تلاوت مي كرد، به آيه ي«لن تنالو البر حتي تنفقوا مما تحبون»رسيد. با خواندن آيه در فكر فرو رفت و با خود گفت: هيچ چيز مثل اين قرآن نزد من محبوب نيست و بايد آن را در راه خدا انفاق كنم و كسي را به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزيينات و جواهرات آن را بفروخت و بهاي آن را در بيابان هاي حجاز براي تهيّه ي آب مورد نياز باده نشينان مصرف كرد كه مي گويند امروز هم بقاياي آن چاه ها وجود دارد و به نام وي ناميده مي شود. (مكارم شيرازي،1380،ج3، ص3و 4) همچنين گفته شده: وقتي اين آيه نازل شد، برخي از اصحاب پيامبر (ص) عزيزترين ملك و مال خود را به پيامبر تقديم و به ارشادايشان در وجه مطلوب صدقه و انفاق كردند. با توجّه به وسعت معناي«برّ»كه شامل هر كار خوبي اعمّ از قلبي و غير قلبي و با توجّه به اين كه وقف مي تواند يكي از مصاديق «برّ»باشد، دكتر خزايلي در ذيل آيه ي ياد شده گفته:«اين آيه بر آن دلالت دارد كه همه ي صدقات و مِن جمله موقوفات، بايد از اموالي باشد كه مورد رغبت و علاقه ي صاحب آن باشد.»(خزايلي،1379،ص136) قصد قربت اين آيه پس ازتغيير قبله از بيت المقدس به سوي مسجد الحرام در پاسخ اعتراض يهود و نصارابه اين تغيير قبله نازل شد؛ چه آن كه نصارا به سوي مشرق، و يهود به سوي مغرب عبادات خود را انجام مي دادند و كعبه كه قبله ي مسلمانان قرار داده شدميان آن دو قرار داشت. اين آيه از حيث جامعيّت صفات نيكو كاران، مهم است و به تمام اصول اعتقادي و عبادي و اجتماعي اشاره كرده؛ جون به شش موضوعاساسي، يعني ايمان، انفاق، نماز، زكات، وفاداري به عهد و صبر و بردباري اشاره دارد. (مكارم شيرازي، 1380، ص177) همان گونه كه پيش تر اشاره شد،در آيه «برّ»به همه ي خوبي ها اعمّ از فعل قلبي، مثل نيّت پاكيزه، يا فعل اعضا و جوارح، مثل ا نفاق كردن در راه خدا و عبادت كردن دلادت دارد و چنان كه پيش تر نيز اشاره شد، با توجّه به مطلوبيّت وقف، وقف نيز مي تواند يكي از مصاديق«برّ»باشد و از همين روي، اقاي دكتر خزايلي، ذيل اين آيه گفته:«برخي از فقها ضمير در " علي حبّه"را راجع به خدا دا نسته اند و از اين جهت، قصد قربت را شرط صحت وقف گرفته اند.» در اين كه آيا قصد قربت در وقف شرط است يا نه، بين فقيهان اختلاف نظر وجود دارد. اگر قصد قربت در وقف شرط باشد، وقف از مستحبات و عبادات خواهد بود؛ براي مثال، مرحوم بجنوردي گفته:«چون ماهيّت وقف، ماهيّت صدقه اي است، لذا به احتياط وجوبي براشتراط قصد قربت در وقف معتقد هستم.»و در مقابل شهيد ثاني گفته: قصد قربت شرط نيست؛ چون دليلي بر شرطيّت آن نداريم؛ ولي اگر واقف بخواهد ثواب ببرد، بايد قصد قربت كند. همچـنين مرحـوم فاضل مقـداد ضمن اين كـه اين آيـه وآيه ي قبـل را در شمـار آيـات مربـوط به وقـف ياد كرده، در عبارت " علي حبّه" گفته:«عـلي حبـّه اي علي حب الله و قيـل حب الايتـاء او حـبّ المـال والاول اوجـه لتضمـنه الكل و لـدلالته علي الـقرابه و الاخـلاص«؛ يعني درباره ي مرجع ضمير در " علي حبّه " سه احتمال داده، و بهترين آن را برگـشتضميـر به نام شريف الله دانسته اند؛ چون كه همه ي معاني را در بر دارد و از اين گذشته بر قربت و اخلاص دلالت مي كند. (خزايلي،1379، ص 127) باقيات صالحات درخصوص معنا و مفهوم " الباقيات الصالحات" وجوه چندي بيان شده؛ از جمله عبدالله عباس و عكرمه و مجاهد گفته اند:«به معناي سبحان الله و الحمدالله ولا اله اله الله و الله اكبر است. چون بنده اين را گويد، گناهانش بريزد مثل ريختن برگ از درخت.»روايات فراواني در همين باره از پيامبر نقل شده است. عدّه اي آن را صلوات بر محمد و آلش دانسته اند. برخي هم آن را به معناي روزه، حج، عتق، جهاد و صله ي رحم گرفته اند. عطيه آن را به معناي سخننيكو دانسته و حسن بصري گفته: به معناي نيّات است كه به وسيله ي آن، اعمالپذيرفته مي شود. و قتاده معتقد است كه" الباقيات الصالحات" هر طاعتي است كه براي خدا انجام شود. امام باقر (ع)آن را به معناي قيام الليل لصلوه الليل دانسته اند. برخيگفته اند: منظور از " الباقيات الصالحات " دختران صالح هستند؛ به دليل" هنستر من النار" كه سبب نجات والدين باشند. ابن مسعود و سعيد بن جبير گفته اند كه به معناي نمازهاي پنجگانه است و در همين خصوص از امام صادق (ع) نيز روايتي نقل شده. در كتاب ابن عقده گفته شده كه امام صادق (ع) به حصين بنعبد الرحمان فرمودند:«لا تستصغر مودّتنا فانّها من الباقيات الصّالحات«؛««يعني اي حصين! دوستي ما را كوچك منشمار؛ زيرا از باقيات صالحات است.« امام قشيري گفته:«باقيات صالحات آن عمل است كه مشوب به طمع و غرض نباشد؛ بلكه خالصانه لوجه الله باشد.« بهترينتفسير باقيات صالحات آن است كه نظريّات گوناگون بيان شده درباره ي آن را مصاديق آن بدانيم و بگوييم باقيات صالحات به معناي اعمال صالح است چون اعمال انسان نزد خداوند براي انسان محفوظ است. چنان چه عمل انسان صالح باشد، باقيات صالحات خواهد بود و اين گونه اعمال نزد خداوند ثواب بهتري دارند؛ چون خداوند تعالي به آنان كه آن ها را انجام مي دهند، جزاي خير مي دهد. (طباطبايي، 1380، ج 12، ص 442) مي توان گفت: همه ي كارها و اعمالي كه خدا و رسول (ص) آن را نيك بدانند، مشمول باقيات صالحات است. گفتار و عباداتي كه چنين باشند نيز از باقيات صالحات به شمار مي روند يا اين كه باقيات صالحات، يعني ارزش هاي پايدار و شايسته نزد خداوند. چنان چه الباقات الصالحات را به معناي اعمال صالح يا مطلق كارهاي نيك بدانيم، وقف نيز يكي از مصاديق آن خواهد بود؛ چه آن كه تشويق گفتاري و عملي معصومان (ع)درباره ي وقف، نشان مي دهدكه وقف از مصاديق عمل صالح است، به ويژه با توجّه به اين كه در پاره اي از روايات، وسيله ي نجات انسان در قيامت دانستهشده. (مكارم شيرازي،1380، ص 445) از همين روي است كه خزايـلي درباره ي اين واژه گفته:«مراد از باقيات صالـحات كه در نزد پروردگار از جهت عمل و ثواب نيكوتر است، وقف تواند بود كه صدقه ي باقيه است.» مشابه آيه ي ياد شده، آيه ي 76 سوره ي مريم است كه خداوند در آن فرموده:«و يزيد الله الذين اهتدوا هدي و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثواباً و خير مرداً«؛ «و خدا بر هدايت هدايت يافتگان مي افزايد و اعمال صالحي كه اجرش نعمت ابدي است، نزد پروردگار تو بهتر است هم از جهت ثواب الهي و هم از جهت حسن عاقبت آخرتي.« بنابر حديثي كه كليني (ج 2، ص 506) و ديگران از پبامبر صلّي اللّه عليه وآله وسلّم نقل كرده اند، شخص مخاطب آن حضرت، پس از شنيدن آثار اخروي اذكار تسبيح و تحميد و تهليل و تكبير و اينكه آنها مصداق " الباقيات الصّالحات " اند، باغي را كه در دست احداث داشت در راه خدا و براي مستمندانوقف كرد؛ با اين همه، از صورت واقعه برنمي آيد كه رسول خدا صلّي اللّه عليه وآله وسلّم اين اقدام او را از " الباقيات الصّالحات " شمرده باشند. منشأ اين دلالت عرفي را مي توان احاديث فراواني دانست كه درباره ي اهميّت صدقه ي جاريه (وقف و امثال آن) روايت شده است. بر طبق اين حديث، يكي از مواردي كه پس از مرگ سبب استمرار كسب ثواب و اجر مي شود وقف است. بنابر اين، به لحاظ همين استمرار كسب مي توان آن را حتّي بعد از مرگ نيز " باقي "(باقيات صالحات) دانست. (خزايلي، 1379، ص 137) بهترين قرض به خدا در اين آيه، هم از كلمه ي " خير"مي توان بر مدّعااستدلال كرد و هم مي توان ياري گرفت؛ زيرا همان گونه كه پيش تر اشاره شد، خير به معناي هر كار خوبي است، چنان چه مرحوم علامه طباطبايي در تأكيد اين مدّعا گفته:«عبارت" من خير" بيان " ما" است و مقصود از خير، مطلق است اعمّ از واجب و مستحب.»(طباطبايي، 1380، ج20، ص 442) در مورد" قرضاًًحسناً " مي توان گفت در تفسير اين كلمه، موارد چندي بيان شده؛ از جمله برخي گفته اند: اقرضوا الله قرضاً حسناً، يعني اموال خود را انفاق كنيد، انفاق نيكو كه موافق رضاي خدا باشد. در اين صورت، اين جمله امر به ساير خيرات و يافتن جزاي بسيار در آن از سوي خداوند است. بعضي معتقدند كه مقصود، انفاق از پاكيزه ترين مال بر اهل استحقاق و مراعات نيّت و طلب رضاي خداوند است. برخيگفته اند: منظور از " قرضاً حسناً " هر كار خيري است كه متعلّق به نفس و مال باشد؛ به همين روي از رسول خدا روايت شده است:«در اموال حقي است غير اززكات مقرر كه به وجه احسن بايد اخراج شود از مال طيّب و پاكيزه.»و برخي معتقد هستند كه منظور از" قرض الحسنه "، همان انفاق هاي مستحبي است و اين بزرگوارانه ترين تعبيري است كه در اين زمينه تصوّر مي شود؛ چرا كه مالك تمام ملك ها از كسي كه مطلقاً چيزي ندارد، قرض مي طلبد تا از اين طريق وي را به انفاق و ايثار و كسب فضيلت اين عمل خير تشويق كند. چنان چه منظوراز " قرضاً حسناً" هر كار خيري باشد، وقف مي تواند يكي از مصاديق آن باشد؛چنان كه از مصاديق خير نيز مي تواند به شمار رود؛به همين دليل در برخي از كتب آيات الاحكام، اين آيه در شمار آيات مربوط به وقف ذكر شده. مرحوم فاضل مقداد هر چند كه اين آيه را در شمار آيات مربوط به وقف ذكر نكرده، گفته كه اطلاق قرض استعاره از اعمال صالحه است. افزونبر آيه ي ياد شده، آيات ديگري كه درباره ي قرض هستند، با همان استدلال مي توانند درباره ي وقف نيز باشند؛ از جمله «من ذالذي يقرض الله قرضاً حسناً«؛(البقره، 245و الحديد، 11)، «ان تقرضوا الله قرضاً حسناً يضاعفه لكم«؛ (التغابن، 17)، «ان المصدقين و المصدقات و اقرضوا الله قرضاً«؛ (الحديد، 18). (مكارم شيرازي،1380، ج 27، ص146) زيباترين بخشش در اين آيه از عطا و بخشش سخن به ميان آمده بدون اين كه به مورد بخشش اشاره شود؛ چون اصل، بخشندگي و بخشش است هر چه كه مي خواهد باشد؛ خواه مالي و خواه آبرويي و خواه بدني باشد. (مكارم شيرازي، 1380، ج27، ص73) برخي گفته اند: " اعطي " به عبادات مالي، و " اتقي " به ساير عبادات و انجام واجبات و ترك محرمات اشاره دارد؛ امّا بهتر آن است كه بگوييم: منظور از " اعطي " همان انفاق در راه خدا و كمك به نيازمندان و تقوا اشاره است به اين كه هنگام انفاق و بخشش و تهيّه ياموال از طريق مشروع و انفاق آن منّت و آزاري در كار نباشد مرحوم علامهي طباطبايي در اين باره گفته:«با توجّه به اين كه آيات پس از اين آيه بخل را نكوهش مي كنند، منظور ار " اعطي " بخشش مال است براي رضاي خدا و " اتقي "نشان مي دهد كه انفاق بايد در راه تقواي ديني باشد.«؛(طباطبايي،1380،ص302) باتوجّه به آن كه گفته شد، بهترين معنا همان است كه در تفسيرمجمع البيان از امام باقر (ع) در اين باره نقل شده كه فرموده است:«اعطي مما آتاه الله»يعنياز آن چه كه خداوند داده، بدهد و ببخشد. از سويي، لفظ " عطاء " به معناي مطلق دادن است كه بخشيدن را شامل مي شود؛ بنابرين، هر كـه حقوق واجب اموالـش را بپردازد و هر كه مالي در راه خير بدهـد و كسي كه براي خداوند گامي بردارد يا سخني بگويد و از مقـام و آبـرو يا دانش و هنرش به نفـع بندگان خدا استفـاده كند، عموماً مشمول اين آيه و داخل در" من اعطي " است. اينكه مفعول اعطي ذكر نشده؛ يعني آن چه كه بخشش مي شود بيان نشده به منظور گسترش مفهوم اعطي است كه موارد بسياري را شامل شود؛ بدين جهت در معاني و بيان گفته شده: يكي از انگيزه هاي حذف" مفعول به " تعليم گسترش مفهوم است. براين اساس، بديهي است يكي از عناويني كه مي تواند تحت واژه اعطي قرار بگيرد، وقف است؛چون وقف هم يك نوع اعطا و بخشش مال در راه خدا ست و از همينروي در كتاب ميزان الحكمه در مبحث وقف، آيه ي مزبور راجع به وقف دانسته شده و از طريق روايات به تفسير آن اقدام شده. (خزايلي،1379،ص138) وقف و مساجد همچنين پيامبر (ص) فرموده است: «من اسراج في مسجد سراجاً لم تزل الملائكه و حمله العرش يستغفرون له مادام في ذلك المسجد ضوئه»كسي كه چراغي در مسجدي برافروزد، فرشتگان و حاملان عرش الهي مادام كه نور آن چراغ در مسجد مي تابد، برايش استغفار مي كنند.. (مكارم شيرازي، 1380، ج 7، ص318) مرحوم فاضل مقداد در خصوص احكام مربوط به مساجد به هفت آيه اشاره كرده است. (مكارم شيرازي، 1380، ج7، ص318) وقف و عمل صالح بعضياز مفسران خيرات را به معناي شرايع نبوّت گرفته اند. ولي بيشتر آنان، الخيرات را به معناي اعمال صالحه گرفته اند. (شاه عبدالعظيمي،1380،ج8، ص 416) با توجّه به اين كه كلمه ي الخيرات جمع محلا به الف و لام است، بديهي است كه هر نوع عمل صالحي را شامل مي شود. (كاشاني،1346،ج6، ص89) وهر چند كه پس ازاين قسمت آيه، به مواردي چون زكات و نماز اشاره شده، از باب بيان بهترين مصداق خير است نه اين كه فقط نماز و زكات را شامل شود و ديگر خوبي ها را در بر نگيرد از اين روي، همان گونه كه پيش تر نيز اشاره شد، با توجّه به تشويق هايي كه درباره ي وقف صورت گرفته، وقف مي تواند يكي از مصاديق خير يا اعمال صالح باشد. افزون بر آيات گذشته كه در خصوص وقف به آن ها اشاره شد، آياتي كه در قرآن به انفاق، احسان، عمل صالح، ايثار و... مي توانند مشوّق وقـف باشند و از سويي در قرآن در آـات بسياري با كنز مال، تكـاثر، تفاخر، استكبار، سرقت طغيان، كسب حرام، حبّ مال، راندن قهر آميز يتيم، پر خاش با سائل، خودبيني و... مبارزه شده كه به شكلي مي توانند به مقام و جايگاه وقف در قرآن اشاره داشته باشند. (سليمي فر،1370، ص54) نتيجه وقف در لغت داراي معاني متفاوتي است كه در قرآن كريم ريشه ي "وقف " در چهار آيه ي قرآن با معاني مختلف به كار برده شده است. قرآنچون جاوداني و همگاني است براي همه ي مردم و در هر زماني مورد استفاده قرار مي گيرد. پس موضوعات آن براي همه است. وقف نيز كه يكي از موضوعات قرآني محسوب مي شود جايز بلكه مستحب است، مردم بدان عمل كند. چنان چه منظور از " قرضاً حسناً" هر كار خيري باشد، وقف مي تواند يكي از مصاديق آن باشد؛ چنان كه از مصاديق خير نيز مي تواند به شمار رود؛به همين دليل در برخي از كتب آيات الاحكام، آيه20 سوره ي مزمل در شمار آيات مربوط به وقف ذكر شده است. در روايات معصومان (ع) به صور گوناگون تشويق به وقف شده؛ از جمله پيامبر (ص) فرموده است:«اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا من ثلاث: صدقه جاريه او علم ينتفع به او ولد صالح يستغفر له؛ وقتي آدم بميرد، پروندهي ِعمل وي مسدود مي شود، مگر در سه مورد: صدقه جاريه، علمي كه از آن نفع برده شود و فرزند صالحي كه برايش دعا كند.«؛ (بحار الانوار، ج2، ص22) وقف يكي از مصاديق برّ و عمل صالح و... است كه آيات قرآني به اين امر اشاره دارد و اين جمله را تأييد مي كند. منبع راسخون برچسبها: |