| چكيده وقف پسانداز دائمي براي آخرت است، اين بحث از دو ديدگاه قابل بررسي است، يكي جنبه فقهي است و ديگر جنبه اخلاقي مسئله است. در اين نوشتار به جنبه فقهي اين موضوع آن هم از طريق مقارن بررسي ميشود. نويسنده در اين نوشتار با رويكرد فقهي، به بيان شرايط وقف در ديدگاه فقيهان هفت مذهب اصلي اسلامي (اماميه، حنفيه، حنبليه، زيديه، شافعيه، ظاهريه، مالكيه) ميپردازد، كه طي بررسيهاي صورت گرفته، در نوع خود بي نظير است. اين سياهه از يك مقدمه و چهار فصل تشكيل شده است؛ كه مقدمه بر ارزشمندي و فوايد وقف استوار شده است. فصلنخست، به واژه شناسي «وقف» در لغت و اصطلاح پرداخته است، و از همين رهگذر به استعمال اين واژه در ادب و شعر فارسي اشاره شده. فصل دوم به ضرورت فقه مقارن در تحقيقات و پژوهشهاي فقهي اشاره كرده است، از اين رو، نويسنده پس از تعريف فقه مقارن، برخي نگاشتههاي شيعيان در زمينه فقه مقارن را بيان نموده است. در ادامه هفت اهميت پژوهش به صورت مقارن ذكر ميگردد. فصل سوم؛ به بيان شرايط وقف در مذاهب سبع پرداخته است، به همين خاطر نويسنده، در نخستين گام شرايط فقهي وقف را به چهار دسته تقسيم بندي ميكند؛ كه عبارتند از: شرايط وقف، شرايط واقف، شرايط موقوف عليه، شرايط موقوف. در بخش نخست شششرط مهم از شرايط وقف به صورت مقارن بيان شده است، پس از بيان شرايط كليديواقف به شرايط موقوف عليه پرداخته شده تا روشن گردد چه كساني استحقاق دارند به عنوان موقوف عليه مد نظر قرار گيرند. در بخش پاياني اين فصل كه مهمترين و كليدي ترين بخش نيز به شمار ميرود، پنج شرط براي چيزي كه قرار است وقف گردد، مطرح شده است و برخي مصاديق آن نيز مطرح شده است. لازم به ياد آوري است در اين بخش با توجه به تغيير موضوعات، برخي مصاديق مالي كه پيش از اين نميتوانسته به عنوان موقوف قرار گيرد، به عنوان جايز الوقف مطرح ميگردد، در واقع تغيير شرايط در داد و ستدها، سبب شده است برخي مصاديقي كه در گذشته ممنوع الوقف باشد، امروزه جايز الوقف تلقي گردد. در فصل چهارم به نتيجه گيري كلي از مقاله و مسيرهاي فراروي پژوهشگران براي پژوهشهاي آينده، اشاره شده است. واژگان كليدي: وقف - تعريف وقف - اقسام وقف- شرايط وقف - مذاهب اسلامي. مقدمه جالب آنجاست كه از سوي شارع هيچ محدوديتي براي وقف كننده وجود ندارد، البته تا زماني كه وقف مستلزم گناه و معصيت نباشد، با توجه به اين ويژگيها و قابليتهاست كه امروزهعرصه وقف همچنان رو به گسترش است. در هر حال با وجود اين كه وقف در طول تاريخ توسط حكومت هاي مختلف، دوران پر فراز و نشيبي را گذرانده است. آري!بايد توجه داشت كه صدقات جاريه و به خصوص وقف، يكي از بهترين و مؤثرترين شيوههاي انفاق است، كه موجب ميشود تا براي هميشه زمان آثار و خيرات بخشش مال و كمك به مردم به ويژه محرومان و نيازمندان، شامل حال واقف شده، از بهرههاي معنوي و اخروي آن سود برد. در ميان انواع روشها و شيوههاي انفاقو بخشش و خرج مال در راه خداوند، شيوهاي همچون وقف، حائز خير و بركت بسيار و هميشگي، براي واقف و مردم نيست. لازم به يادآوري است، به ابو حنيفه نسبت دادهاند كه «وقف در اسلام جايز نيست»، (شافعي، 1400ق، ج4، ص60،حطاب رعيني، 1416ق، ج 7، ص626) ليكن پيروان وي اين كلام را به تأويل بردهاند تا اين نقل قول، سبب جلوگيري از اين منفعت عظمي نگردد. (شمس الدينسرخسي، 1406ق، ج12، ص27، علاء الدين سمرقندي، 1414ق، ج3، ص375 - 376) باتوجه به اينكه نگارش مقاله با رويكرد مقارن، در چند سده اخير - به دلايلي كه در ادامه بدانها اشاره ميشود- با ركود ويژهاي مواجه شده است، نگارش مقاله با رويكرد مقارن، مشكل به نظر ميرسد، به ويژه آنكه شاهد موج فزايندهاي در رسانههاي گروهي مبني بر اختلاف مذاهب اسلامي ميباشيم كه اينامر سبب دامن زدن به اختلافات نيز شده است، و گاه پژوهش به صورت مقارنهميان مذاهب اسلامي را مشكل و شايد در نگاه نخست غير ممكن نشان ميدهد.اماجالب آنجاست كه اين اختلافها تنها جنبه تبليغي و غوغا سالاري دارد، چون هنگامي كه دانشمند منصفي به گردآوري و بررسي ادله فرقههاي مختلف اسلامي درفتاواي فقهي بپردازد، به راحتي در مييابد كه ارباب فرق و مذاهب در بسيارياز مسائل اصلي فقه با هم مشترك هستند يا حداقل در تضاد نيستند، و تنها در مسائل بسيار كمي با يكديگر اخلاف دارند كه آن هم طبيعي به نظر ميرسد، چنانكه در ميان پيروان يك مذهب نيز اين اختلافها وجود دارد، اگر چه وقتي دامنه بحث از يك مذهب به چندين مذهب گسترده شود، بي گمان به واسطه اختلاف فهم و مباني و زمان و مكان، تفاوتهاي بيشتري به چشم ميخورد. نويسنده دراين سياهه سعي بر آن دارد كه مذاهب مختلف اسلامي، با گرايشهاي مختلف كلاميو اعتقادي، در مسائل فقهي عموما با يكديگر متحد و موافق هستند، و اختلافهايي هم كه مطرح ميشود، بسيار جزئي است و با توجه به اختلاف مبنايي موجود ميان آنها، طبيعي به نظر ميرسد. با توجه به نكات بيان شده به خوبي روشن است كه نگارنده براي نيل به هدف والاي خويش، راه مشكل و سختي را در پيش دارد، ليكناميدوارانه پاي در اين ميدان نهاده است و آرزومند لطف و عنايت حق تعالي است تا در اين مسير او را هدايت و راهنمايي و دستگيري نمايد. واژه شناسي وقف در استعمال لغوي داراي معاني متعددي است، كه برخي از آنها عبارتند از: ايستادن.به حالت ايستاده ماندن وآرام گرفتن، وقوف، اقامت كردن، شك كردن در مسئله، منع كردن و جلوگيري نمودن، وقف حكم بر حضور فلان: معلق كردن آن حكم را به حضور او، ايستانيدن، كردن كاري با كسي كه بدان ايستد، منحصر ساختن بازداشتن، فرونشاندن جوشش ديگ به آب سرد، خدمت نصراني در كليسا، مطلع كردن بر گناه و بر هر چيزي، دانستن و مطلع شدن، دستيانه از دندان فيل، اسب كه درخردگاه دست و پاي وي سپيدي باشد، سپري كه گردش از سرون يا آهن يا مانند آندرگيرند. (دهخدا، ماده «وقف») وقف در اصطلاح فقهي - حقوق اماميه: شيخ طوسي، ابن ادريس، و يحيي بن سعيد، وقف را به «بازداشت ريشه و استمرار بهره» تعريف كردهاند. (شيخ طوسي، 1387ق، ج3، ص286، ابن إدريس حلي، 1410ق، ج3، ص152، يحيي بن سعيد الحلي، 1405ق، ص 369) ابن حمزه با بيان همان تعريف، قيدي بدان اضافه ميكندو آنرا به «بازداشت ريشه و استمرار بهره در راهي نيك» معرفي كرده است. (ابن حمزه طوسي، 1408ق، ص 369 - 370) و محقق حلي آنرا عقدي ميداند كه ثمرهاش، بازداشت اصل و آزاد كردن منفعت است. (محقق حلي، 1402ق، ص 156 و محقق حلي، 1403ق، ج2، ص442) حنفي: سرخسي وقف را «بازداشتن مملوك از تمليك ديگران» معرفي كرده است، (شمس الدين سرخسي، 1406ق، ج12، ص27) و ابن نجيم مصري آنرا «بازداشتن عين از ملك واقف و صدقه دادن بهره يا به مصرف رساندن براي هر كسي كه دوست دارد». (ابن نجيم مصري، 1418ق، ج5، ص313، حصكفي، 1418ق، ج4، ص532) حنبلي: ابن قدامه حنبلي، وقف را «بازداشتن ريشه و استمرار بهره» معرفي كرده است. (ابن قدامه، ج6، ص185) زيدي: احمد المرتضي در تعريف وقف گفته: «بازداشتن چيزي مخصوص به صورت ويژه، همراه با نيت قربت».(احمد مرتضي، ج3، ص458) شافعي: زكرياانصاري و تعدادي چند از دانشمندان شافعي، وقف را چنين بيان كردهاند: «بازداشتن مالي كهامكان انتفاع از آن با بقاي عين وجود داشته باشد». (زكريا انصاري، 1418ق، ج1، ص440، محمد بن أحمد شربيني، 1377ق، ج2، ص376، مليباري هندي، 1418ق، ج3، ص186) مالكي: بزرگانفقيه در مذهب مالكيه، وقف را به معناي «بخشيدن منفعت چيزي تا زمان بقاي آن، كه به صورت لازم محقق ميشود» دانستهاند (حطاب رعيني، 1416ق، ج 7، ص626) و نيز برخي آنرا چنين تعريف كردهاند: «بازداشت عين براي بهره مندي ديگران از منفعت آن به صورت دائمي». (همان) قانون مدني ج.ا.ا: قانونگذاردر قانون مدني جمهوري اسلامي ايران؛ وقف را چنين تعريف كرده است: «وقف عبارت است از اينكه عين مال حبس و منافع آن تسبيل شود». (واحد پژوهش مؤسسه فرهنگي نگاه بينه، 1385ش، ص23) وقف در آيينه ادب و شعر فارسي حافظ: بيا كه خرقه من گرچه رهن ميكده هاست زمال وقف نبيني به نام من درمي خاقاني: اي به هزار جان دلم مست وفاي روي تو خانه جان به چارحد وقف هواي روي تو كنم دفتر عمر وقف قناعت نويسم به هر صفحه اي لايباعي منوچهري: دادار جهان ملك جهان وقف تو كرده ست بر وقف خدا هيچ كسي را نبود دست كليم: تا كسي بر لب نيارد دعوي خون كليم خون فرزندان خود هم وقف قاتل كردهام بهشت حق بني آدم است دل خوش دار كه ماند از پدر اين باغ وقف اولاد است عنصري: خدايگان خراسان و آفتاب كمال كه وقف كرد بر او ذوالجلال عز و جلال دانند كه در خدمت سلطان جهاندار تا گشت زبانم به ثنا وقف ثنا شد ملك حمزه سيستاني غافل: از غمكده جهان چو بيرون ميرفت غم را به زمانه وقف اولادي كرد هروي: بر آتش وقف دارم همچو قرص مهر خرمن را بر اين آتش بزن چندانكه خواهد چرخ دامن را ناصر خسرو: مخرام و مشو خرم از اقبال زمانه زيرا كه نشد وقف تو اين مركز غَبرا و نيز: هر كجا قاب پلو جوجه و كوكو دارد مال وقف است و تعلق به دعاگو دارد ضرورت فقه مقارن تعريف فقه مقارن واژه دوم نيز «مقارن» است كه از كلمه «مقارنه» گرفته شده است، كه به معناي «جمع» و «مصاحبت» و نيز «مقايسه» به كار ميرود، بنابر اين فقه مقارن به معناي فقه مقايسهاي است. در اصطلاح، «فقه مقارن» به رويكردي در تحقيق و پژوهش در زمينه فقه گفته ميشودكه فراتر از نقل و بررسي آرا فقهي يك مذهب، به نظرات مذاهب ديگر فقهي، نيزتوجه ميشود. البته گونهاي از فقه مقارن به نام «فقه خلاف»، علاوه بر طرحمقايسه آراي فقهي مذاهب، آنها را مورد داوري و ارزيابي نيز قرار ميدهد. دامنه موضوع فقه مقارن، همه ابواب و مسائل فقه را در بر ميگيرد، اما حجم آراي فقهي طرح شده در آن گسترده تر از فقه مذهبي است. مذاهب فقهي از گذشته تا كنون با هم در تعامل بودهاند، و هر يك با نظر به ديگران مباني و مباحث خود را استحكام و اتساع ميبشيده است. داستان رقابت و مقايسه ميان مذاهب فقهي اهل سنت گسترده تر و بيشتر بوده و هست، ليكن در اين نوشتار به دنبال بيان نحوه تماس فقه شيعي با فقه سني نظر داريم. در فقه اماميه، نقل و بررسي آراي عامه، در دورههاي همزيستي و ارتباط با اهل سنت، بيشتر مشاهده ميشود، اما اين سبك، پس از پديد آمدن تمايزات جغرافيايي ميان مناطقشيعي و سني، رو به افول نهاد، البته احساس بي نيازي برخي فقيهان از چنين شيوهاي نيز مزيد بر علت شد و به روند جدايي از مقارنه كاري، سرعت بخشيد. ليكن امروزه به واسطه رشد ارتباطات جهاني، و كم رنگ شدن مرزهاي جغرافيايي ونيز احساس نياز انديشمندان به تقريب و تدقيق در انديشههاي انديشوران ديگرمذاهب اسلامي، شاهد رشد فزاينده تك نگاريهاي فقهي و حتي آثار دورهاي فقهمقارن هستيم. نگاشته هاي شيعيان در فقه مقارن منتهي المطلب و تذكرة الفقهاء همگي از علامه حلي؛ المؤتلف من المختلف، نگاشته علامه طبرسي؛ الإنصاف في تحقيق مسائل الخلاف من كتاب جواهر الكلام، نوشته شيخ محمد طه نجف؛ الفقه علي المذاهب الخمس، گردآوري محمد جواد مغنيه. نيز كتابهايي در شاخه «فقه خلاف» نگاشته شده است، كه عبارتند از: الخلاف، نوشته شيخ طوسي؛ تلخيص الخلاف، به كوشش محقق صيمري؛ الفصول المهمة، نگاشته شيخ جعفر كاشف الغطاء؛ مسائل فقهية، تحرير يافته به دست شيخ شرف الدين؛ الإنصاف في مسائل دام فيها الخلاف، نوشته شده توسط شيخ جعفر سبحاني. يكياز نكاتي كه ضرورت توجه به فقه مقارن، را نشان ميدهد، بيان آيت الله بروجردي (رحمه الله) است كه ايشان فرموده است: «فقه شيعه به منزله حاشيهايبر فقه عامه است»، در واقع با توجه به اين سخن ضرورت فقه مقارنهاي به خوبي روشن و واضح ميگردد. آيت الله منتظري (مد ظله) در توضيح كلام استاد سترگش آيت الله بروجردي (رحمه الله) چنين بيان گفته است: آيت الله بروجردي (رحمه الله) ميفرمودند: فتاواي اهل سنت در ذهن اصحاب ائمه (عليهم السلام) بوده است و اصحاب ائمه با همان سبق ذهن، سؤال ميكردند و در سؤال وجواب نكاتي است كه آن سبق ذهني را نشان ميدهد، و با توجه بدان نكات، مقصود روايت روشن ميشود. پس فقه ما، حاشيهاي بر فقه آنان است. اصحاب ائمه(عليهم السلام) در جامعه اسلامي كه با فتاواي امثال ابو حنيفه و مالك و شافعي و اوزاعي و ابن ابي ليلي بوده است، بزرگ شدهاند و حتي در محيطهاي علمي آنها رفت و آمد داشتند و حتي گاهي در ذهن اصحاب ائمه، فقه عامه بيشتر از فقه خاصه جاي گرفته بود و ائمه معصومين (عليهم السلام) ناچار بودند كه با زحمت حق مطلب را در ذهن صحابي خودشان ادا كنند. خلاصه به دو جهت لازم است روايات عامه و فتاواي ايشان را مورد توجه قرار داد، جهت اول متأثر بودنبرخي اصحاب ائمه از فقه عامه و جهت دوم تشخيص صدور روايت كه آيا تقيهاي بوده است يا خير؟(يادنامه خاتمي، ص139) لازم به ياد آوري است، منظور آيتالله بروجردي، كم اهميتي فقه شيعه نبوده است، بلكه ايشان به دنبال بيان اين نكته بوده است كه فقه شيعه و روايات فقهي شيعي، ناظر به فقه اهل سنت بوده است، يعني فقه شيعه در فضاي فكري حاكم بر جامعه اسلامي زمان خودش شكل گرفته است و در عين آنكه از فقه عامه، مستقل است، اما نميتوان به صورت منقطع از فقه اهل سنت به مطالعه آن پرداخت. اهميت فقه مقارن توسعه و تكميل فهم ادله نقلي از اين رو روش مقارن و اشراف و مراجعه به فقه مذاهب ديگر، احتمالات متنوع تري را در فهم آيات و روايات پيش رو مينهد. استفاده از تجارب و سوابق مذاهب مختلف، استحكام دلالات در ادله نقلي را جامع تر ميسازد. و بي گمان چنين رويكردي در استنباط فقهي به «استفراغ الوسع» نزديكتر است. حل تعارض روايات با تشخيص موارد تقيه اي حل تعارض روايات احكام با تشخيص روايات مجعول حال براي تشخيص روايت ناسازگار با قول عامه، تنها با آگاهي كافي از فقه عامه امكان پذير است، و از اين و مطالعه وبررسي فقه ساير مذاهب، به ويژه توجه به سير تاريخي انديشههاي فقهي آنان، اين مهم را امكان پذير ميسازد. افزايش سرمايه ادله روايي تنقيح استدلالات و ابداع احتمالات جديد فراگير سازي عرضه فقه شيعه و حضور مقتدر آن در جهان اسلام ضررت اين مهم، وقتي دو چندان ميشود كه در يابيم، همين مجامع، مرجع مراكز حقوقي و قانونگذاري كشورها و سازمانهاي غير اسلامي براي اطلاع از آرا و رويههاي حقوقي جهان اسلام محسوب ميشوند. تشكيل جبهه واحد فقه اسلامي در برابر هجوم حقوقي غرب براي مبارزه با اين پديده شوم، سرمايه علمي - اجتماعي و رسانهاي عمدهاي لازم است تا فقه اسلامي بتواند در برابر اين فشارها مقاومت كند و صداي خود را در مجامع حقوقي بين الملل و رسانههاي فرهنگي تقويت كند. اما اين سرماهي وقتي فراهم ميشود كه مذاهب فقهي جهان اسلام و فقهاي عالي مقام، در جبهه واحد اسلامي، با يكديگر به تعامل و چاره جويي بپردازند و قواي خود را در اين ستيزِ بين تمدني گرد هم آورند. عرشه متناسب احكام اسلامي، و ايجاد رويههاي حقوقي از متن فقه اسلامي، نيازمند همكاري ومعاضدت در تجهيز و نو سازي و مباني و تطبيقات فقهي است، كه بديهي است اين مهم، تنها در سايه اتخاذ شيوه مقارن در نظريه پردازي و عرضه فقه، ميسر است.(گرته برداري از: الهي خراساني، 1386، 3-7) البته لازم به ياد آوري است؛ در تحقيق فقه مقارن بايد چند نكته را دقت كنيم: نخست: از منابع دست اول و معتبر هر مذهب، مطالبي را دريافت كنيم. دوم: رعايت امانتداري در نقل و نقد مطالب ديگر مذاهب. سوم: پرهيز از بزرگ نمايي برخي فتاواي شاذ هر فرقه. چهارم: دوري از فقهاي شاذ هر مذهب كه ديگران او را به رسميت نميشناسند. شرايط وقف در مذاهب سبع شرايط صحت وقف را در يك تقسيم بندي كلي ميتوان اين گونه بيان كرد: 1. شرايط وقف؛ 2. شرايط واقف؛ 3. شرايط موقوف عليه؛ 4. شرايط موقوفه. كه در ادامه، طي چهار بخش به حكم هر مورد در مذاهب هفتگانه اسلامي اشاره خواهد. شرايط وقف تنجيز در واقع بايد گفت: تعليق يعني مرتبط كردن و وابسته كردن مسئلهاي به وجود يا نبود چيز ديگري. حال آنكه تنجيز به معناي رها كردن و آزاد گذاشتن چيز، از هر قيد و وابستگي به چيز ديگر. در ميان علماي اسلامي در لزوم وجود اين شرط، براي تحقق وقف، شكي نيست، (اماميه: محقق حلي، 1402ق، ص 156، محقق حلي، 1403ق، ج2، ص443 - 445، فاضل آبي، 1410ق، ج2، ص46- 48، ابن حمزه طوسي، 1408ق، ص 369 - 370. حنفيه: ابن نجيم مصري، 1418ق، ج5، ص313، 315 و ج 6، ص311 - 312، حصكفي، 1418ق، ج4،ص536، 537، علاء الدين سمرقندي، 1414ق، ج3، ص377، أبو بكر كاشاني، 1409ق، ج6، ص219. حنبليه: بهوتي، 1418ق، ج4، ص305. شافعيه: مليباري هندي، 1418ق، ج3، ص191، زكريا انصاري، 1418ق، ج1، ص441 - 442، محيي الدين نووي، ج 4، ص392 و393) اگرچه در ميان حنفيها ابو يوسف و به پيروي از او، سمتي، معلق بودن آن را به شرطي كه محقق شدني است، جايز دانستهاند، (حنفيه: ابن نجيم مصري، 1418ق، ج5، ص315، علاء الدين سمرقندي، 1414ق، ج3، ص377، أبو بكر كاشاني، 1409ق، ج 6، ص219) و نيز در ميان حنبليها، خرقي اين سخن را پذيرفتهاست، (حنبليه: ابن قدامه، ج6، ص198 - 199) و در ميان مالكيها حطاب رعيني به اين شرط پايبند نيست، (مالكيه: حطاب رعيني، 1416ق، ج 7، ص648) ليكن ديگرفقيهان اين نظر را برنميتابند و نميپذيرند، و بر لزوم وجود وقف به صورت منجز تأكيد كرده و بر آن اصرار ميورزند. دوام دوام:اين واژه مصدر «داوم - يداوم» است و به معناي ثبات و استمرار، است. در واقع در جايي به كار ميرود كه شخص وقت و مدت خاصي را تعيين نكند. (رك: حسيني، 1382ش، ص220) در واقع اگر شخصي چيزي را به صورت موقت خواست وقف، نمايد نميتوان كار وي را وقف معرفي كرد و در اين صورت ثوابهايي كه براي صدقه جاريه بودن آن برشمرده شده است، بي معنا خواهد بود و شامل عمل وي نميگردد. اكثر فقهاي مسلمان به اين نكته اشاره كردهاند، و آن را شرط صحت وقف برشمردهاند، (اماميه: محقق حلي، 1402ق، ص 156، محقق حلي، 1403ق، ج2، ص443 - 445،، فاضل آبي، 1410ق، ج2، ص46- 48، ابن إدريس حلي، 1410ق، ج3،ص155- 156، ابن حمزه طوسي، 1408ق، ص 369 - 370. حنفيه: ابن عابدين، 1415ق،ج4، ص545، علاء الدين سمرقندي، 1414ق، ج3، ص377، أبو بكر كاشاني، 1409ق، ج6، ص219. مالكيه: حطاب رعيني، 1416ق، ج 7، ص626. شافعيه: مليباري هندي، 1418ق، ج3، ص191، زكريا انصاري، 1418ق، ج1، ص441 - 442، محيي الدين نووي، ج4، ص390، محيي الدين نووي، ج 15، ص320، زكريا انصاري، 1418ق، ج1، ص441 - 442) و اساسا با توجه به روايات موجود كه از وقف به «صدقه جاريه» تعبير كرده است، لزوم اين شرط واضح و روشن است، ليكن برخي فقيهان با اين شرط موافقت نكردهاند كه عبارتند از: سيد مرتضي در اماميه. (ابن إدريس حلي، 1410ق، ج3، ص155- 156، شيخ طوسي، 1387ق، ج3، ص293) ابويوسف در ميان حنفيها البته مطابق با يكي از دو قولي كه از وي نقل شده است.(ابن عابدين، 1415ق، ج4، ص545، علاء الدين سمرقندي، 1414ق، ج3، ص377، أبو بكر كاشاني، 1409ق، ج 6، ص219) ابن حاجب و خليل از فقيهان مالكي. (حطاب رعيني، 1416ق، ج 7، ص626) اقباض عناصر تشكيل دهنده قبض عبارت است از: 1. قرار گرفتن مال مورد نظر تحت اختيار طرف ديگر. توجه طرف مذكور به قرار گرفتن مال مورد نظر تحت اختيار خود. (رك: واحد پژوهش مؤسسه فرهنگي نگاه بينه، 1385ش، ص277) باتوجه به اين شرط بايد گفت: تا زماني كه موقوفه به صاحبان آن يا نمايندگان ايشان تحويل نگردد، و ايشان آن را تحويل نگيرند، وقف محقق نميشود و لازم نشده است، به همين خاطر اگر پس از اجراي صيغه وقف و پيش از تحويل دادن، واقف دار فاني را وداع گويد، وقف او محقق نخواهد شد. فقهاي مذاهب مختلف اسلامي اين شرط را براي صحت يا لزوم وقف لازم دانستهاند، (اماميه: محقق حلي، 1402ق، ص 156، محقق حلي، 1403ق، ج2، ص443 - 445،، فاضل آبي، 1410ق، ج2، ص46- 48، ابن حمزه طوسي، 1408ق، ص 369 - 370، ابن إدريس حلي، 1410ق، ج3، ص155- 156، شيخ طوسي، 1387ق، ج3، ص286. حنفيه: ابن عابدين، 1415ق، ج4، ص544، علاء الدين سمرقندي، 1414ق، ج3، ص375) ليكن برخي در ميان انديشوران وفقهاي اماميه (رك: شيخ طوسي، 1387ق، ج3، ص286) و نيز ابو يوسف حنفي، (علاءالدين سمرقندي، 1414ق، ج3، ص375) اينگونه نميپندارند، بلكه وقف را با اجراي صيغه لازم و صحيح معرفي ميكنند. اخراج عن نفس «اخراجعن نفس»(1)مصدر «أخرج - يخرج» است، و معناي بيرون كردن از تصرف شخصي را ميدهد، و در جايي استفاده ميشود كه شخص مالك، دست از ملكيت خود بكشد و مملوك خود را از خود دور كند و كنار بزند. (رك: حسيني، 1382ش، ص20) لازمبه ياد آوري است، با توجه به شرط «تحويل دادن به موقوف عليه» بيان اين شرطبيشتر حالت تأكيد دارد، به همين خاطر است كه اكثر فقيهان به اين شرط هيچ اشارهاي نكردهاند. لفظ صريح لازم به ياد آوري است با توجه به اينكه 26 لفظ گوناگون براي وقف كردن در ميان انديشوران و فقيهان اسلامي مطرح است، (ابن نجيم مصري، 1418ق، ج5، ص317 - 319) ايشان براي تعيين الفاظ صريح دچار اختلافهايي شدهاند كه برخي از آنها عبارت است از: ابن ادريس حلي الفاظ «وقفت، وحبست، وسبلت«راصريح معرفي ميكند (ابن إدريس حلي، 1410ق، ج3، ص155- 156) در حالي كه شيخ طوسي تنها لفظ «وقفت» را صريح در وقف دانسته است و الفاظ ديگر همچون «تصدقت، ووقفت، وسبلت، وحبست، وحرمت، وأبدت» را به شرط وجود قرينه، دال بر وقف ميداند. (شيخ طوسي، 1387ق، ج3، ص291) بهوتي و عبد الرحمان بن قدامهنيز الفاظ «وقفت، وحبست، وسبلت» را صريح در وقف و واژههاي «تصدقت، وحرمت،وأبدت» را كنايي ميدانند. (بهوتي، 1418ق، ج4، ص294 - 295، ابن قدامه، ج6،ص187) برخي همچون احمد مرتضي، كلمههاي «وقفت وحبست وسبلت وأبدت» را صريح و واژه «تصدقت» را كنايي و كلمه «حرمت» را مختلف فيه معرفي ميكنند. (احمد مرتضي، ج3، ص463) زكرياي انصاري الفاظ متعددي همچون «وقفت، سبلت، حبست، تصدقت صدقه محرمه، موقوفه» را صريح در وقف معرفي كرده است و واژههاي«حرمت وأبدلت» را كنايه از وقف دانسته است. (زكريا انصاري، 1418ق، ج1، ص441 - 442) چنانكه محيي الدين نووي نيز الفاظي همانند «وقفت، حبست، سبلت» را صريح در وقف دانسته است و عباراتي همانند «حرمت هذه البقعه للمساكين أو أبدتها، أو داري محرمه أو مؤبده» را كنايه از وقف معرفي كرده است، چنانكه جمله «تصدقت بهذه البقعة» را غير صريح در وقف دانسته است. (محيي الدين نووي، ج 4، ص387 - 389) توجه به دو نكته ضروري است؛ نخست:مراد فقيهان از اينكه ميگويند: «واژه «وقفت» دلالت صريح بر وقف دارد» تمام مشتقات آن نيز هست، به همين خاطر استفاده از ديگر مشتقات اين ماده كه شرايط الفاظ ايقاعي را دارا هستند، نيز همين فايده را داراست. دوم: با توجه به اختلاف فقيهان در تعيين واژه صريح، ميتوان دريافت كه اين واژگان توقيفي نيستند و بنا به شرايط زمان و مكان و گويش، امكان تغيير وجود دارد ولازم نيست تنها با اين الفاظ حالت و قصد دروني را ابراز كرد، بلكه ابراز اين حالت دروني با هر واژهاي كه صريح در وقف باشد، براي تحقق اين شرط كفايت ميكند. نيت پس محب حق باميد و بترس دفتر تقليد ميخواند بدرس آن محب حق زبهر حق كجاست كه زاغراض و زعلتها جداست؟ اهل حق را در عبادات جهان جنت و دوزخ نباشد در ميان كار تو گر به حق ميشايدت از هواي نفس خالص بايدت درواقع ايشان با الهام از كلام امير المؤمنين عليه السلام عابدان را بر سه دسته دانسته است: نخست عابداني كه از ترس دوزخ، خدا پرستند، دسته دوم آنانكه خدا را براي آز بهشت ميپرستند، و دسته سوم كساني هستند كه خدا را به خاطر خودش و ذات كاملش ميپرستند، كه اين دسته سوم همان كساني هستند كه اخلاص در عمل را كامل رعايت كردهاند و به فيض اكمل الهي نايل ميشوند. حضرت علي عليه السلام دسته نخست را «پرستشگران بنده» و دسته دوم را «پرستشگران معامله گر» و دسته سوم را «پرستشگران آزاد» معرفي كرده است. (حضرت علي عليه السلام، 1370ش، ج4 ص53) ملا حسين كاشفي در توضيح اين بخش از مثنوي چنين نگاشته است: «اخلاص،اصل عبادات است كه بي پرتو نور او هيچ يك از اعمال صالحه به محل قبول نرسد، {فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحًا وَلاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا} (سوره كهف، 110) و آن سريست از اسرار الهي كه در دل دوستان به وديعت نهد تا عمل را از زلل خللمصفا دارند چه اگر - نعوذ بالله- شايبه ريا چهره عمل را مكدر سازد به هيچ وجه روي قبول ندارد و في الحقيقه اخلاص آن است كه عملي از وي در وجود آيد كه بي غرضي از اغراض دنيوي و اخروي باشد و ريا آن است كه عملش به غرضي وابسته باشد از اغراض دنيوي يا اخروي و اين شرك خفي است». (كاشفي، 1362ش، ص338) ناگفته روشن است، اين بزرگان در مقام بيان چكاد اخلاص بودهاند، فلذا رفتارهايي كه در آن رتبه قرار نكيرد را به كلي بي ارزش معرفي ميكنند،ليكن در فقه براي پذيرش كردار مكلف، همين مقدار كه شخص با كردار يا گفتارشابراز كند كه من اين كار را براي خشنودي خداوند انجام دادهام، كفايت ميكند و لازم نيست مراتب بلند اخلاص را دارا باشد، اگر چه در مقام پاداش كساني برتر خواهند بود كه عبادت را تنها به خاطر خدا انجام داده باشند. باتوجه به اينكه وقف نيز از رفتارهاي عبادي به شمار ميآيد، يكي از مهمترين اركان تشكيل دهنده و تكميل كننده آن، نيت و قصد تقرب به سوي خداوند متعال است. (اماميه: ابن إدريس حلي، 1410ق، ج3، ص155- 156، ابن حمزه طوسي، 1408ق،ص 369 - 370. حنفيه: حصكفي، 1418ق، ج4، ص536، 537. زيديه: احمد مرتضي، ج3،ص463. ظاهريه: ابن حزم، ج9، ص176) شرايط واقف در زمان وقف، لازم است واقف مالك موقوفه باشد. (ابن نجيم مصري، 1418ق، ج5، ص314) واقفدر اجراي صيغه عقد و نحوه آن بايد مختار باشد. (اماميه: ابن إدريس حلي، 1410ق، ج3، ص155- 156. زيديه: احمد مرتضي، ج3، ص459. شافعيه: زكريا انصاري،1418ق، ج1، ص440) شخصي وقف كننده، در حال انجام وقف، بايد نافذ التصرف باشد. (اماميه: محقق حلي، 1402ق، ص 156، محقق حلي، 1403ق، ج2، ص443 - 445،،فاضل آبي، 1410ق، ج2، ص46- 48، ابن حمزه طوسي، 1408ق، ص 369. حنفيه: ابن نجيم مصري، 1418ق، ج5، ص315. زيديه: احمد مرتضي، ج3، ص459) لازم است واقف اهليت تبرع - بخشيدن بدون چشم داشت- داشته باشد. (اماميه: ابن إدريس حلي، 1410ق، ج3، ص155- 156. حنفيه: ابن نجيم مصري، 1418ق، ج5، ص313. حنبليه: بهوتي، 1418ق، ج4، ص306. زيديه: احمد مرتضي، ج3، ص459. شافعيه: محيي الدين نووي، ج 4، ص377، زكريا انصاري، 1418ق، ج1، ص440) شرايط موقوف عليه بي گمان هر خردورزي كه به اين نكته توجه كند، به خوبي در مييابد كه مسئله وقف آنقدر مهم است كه حتي اشخاص حقيقي يا حقوقي كه قرار است اين وقف به مصارف ايشان برسد، بايد داراي ويژگيهاي خاصي باشند و صحيح نيست براي هر كس يا هر چيز، وقف كرد. چنانكه فقيه سترگ ابن حمزه طوسي وقف بر 14 گروه را ممنوع ميداند: 1) بندگان؛ 2) معدوم؛ 3) جنين؛ 4) مجهول؛ 5) وقف موقت؛ 6) افراد غير معين؛ 7) براي واقف به تنهايي؛ 8) كافر؛ و….(ابن حمزه طوسي، 1408ق، ص 369 - 370) در ادامه به مواردي از شرايط موقوف عليه اشاره ميشود. موجود ازبديهي ترين شرايط وقف، كه فقيهان در فقه اسلامي به بيان آن اهتمام گماشتهاند، «موجود» بودن موقوف عليه يا موقوف عليهم است. به همين خاطر براي معدوم نميتوان وقف كرد. (اماميه: محقق حلي، 1402ق، ص 156، محقق حلي، 1403ق، ج2، ص443 - 445،، فاضل آبي، 1410ق، ج2، ص46- 48. شافعيه: مليباري هندي، 1418ق، ج3، ص192) اشكال: در وقف براي اولاد، هنوز اشخاص موقوف عليهم وجود خارجي ندارند، و در مرور زمان به دنيا ميآيند، همچنين در وقف براي مساكين و فقرا و … همين اشكال وارد است. پاسخ: لازم به ياد آوري است، وقف براي اولاد و امثال آن، در زماني صحيح است كه بخشي از افراد موقوفعليهم موجود باشند، به همين خاطر اگر شخص يك فرزند هم داشته باشد، ميتواند وقف را انجام دهد، در مورد مساكين و فقرا هم حكم همين طور است. تعيين لازم است موقوف عليه معين و مشخص باشند، خواه به ذكر نام يا بيان عنوان. (اماميه: شيخ طوسي، 1387ق، ج3 - ص 294، ابن حمزه طوسي، 1408ق، ص 369 - 370. شافعيه: محيي الدين نووي، ج 4، ص381 و ص 396. حنبليه: ابن قدامه، ج6، ص198، بهوتي، 1418ق، ج4، ص303) يعني واقف نميتواندبدون تعيين موقوف عليه يا موقوف عليهم، وقف كند، البته به برخي از فقيهان اماميه (شيخ طوسي، 1387ق، ج3 - ص 294) و شافعيه (محيي الدين نووي، ج 4، ص396) نسبت دادهاند، كه تعيين موقوف عليه را شرط ندانستهاند سپس در بيان حكم مواردي كه بدون تعيين وقف صورت گرفته است، گفتهاند: بايد به مصرف فقيران خويشاوند وي برسد، زيرا ايشان مستحق تر هستند. (شيخ طوسي، 1387ق، ج3- ص 294) اهليت دريافت شخص موقوف عليه بايد اهليت دريافت چيزي را داشته باشد، بدان معنا كه بتواند مالك منفعت باشد، يعني بر بنده يا فرزند متولد نشده نميتوان وقفكرد. (اماميه: محقق حلي، 1402ق، ص 156، محقق حلي، 1403ق، ج2، ص443 - 445،،فاضل آبي، 1410ق، ج2، ص46- 48، ابن إدريس حلي، 1410ق، ج3، ص155، شيخ طوسي،1387ق، ج3، ص291 - 294، ابن حمزه طوسي، 1408ق، ص 369 - 370. شافعيه: زكرياانصاري، 1418ق، ج1، ص441، محيي الدين نووي، ج 15، ص326، محيي الدين نووي، ج4، ص381. حنبليه: بهوتي، 1418ق، ج4، ص299، ابن قدامه، ج6، ص192. شافعيه: مليباري هندي، 1418ق، ج3، ص192) لازم به ياد آوري است، وقف براي مساجد وبيمارستان، اگرچه خود مسجد يا بيمارستان توان و قدرت مالكيت منفعت ندارد واهليت دريافت را نيز ندارد، ليكن به خاطر اينكه مصلحت مسلمانان در آبادانيآن است، صحيح به شمار ميرود. (اماميه: شيخ طوسي، 1387ق، ج3، ص291 - 294) غير واقف البته چنانچه نقل شده است، ابو يوسف حنفي (رك: شيخ طوسي، 1387ق، ج3، ص299) و احمد مرتضي از فقهاي زيديه، (احمد مرتضي، ج3، ص467) وقف بر نفس را نيز جايز شمردهاند. احمد مرتضي در بيان وجه صحت، چنين ميگويد: «وقف بر نفس صحيح است، چون با اين وقف ميتوان قصد قربت را نيز همراه ساخت، بدان معنا كه شخص اين ملك را براي خودش وقف ميكند تا از گدايي و درخواست از مردم، دوري كند». (احمد مرتضي، ج3، ص467) البته در ميان شافعيان، زكريا انصاري پا را فراتر گذاشته و وقف بر كساني كه در حكم واقف هستند را نيز غير صحيح دانسته است، براي مثال وقف مولي بر بنده اش يا وقف كردن بنده، براي مولايش، از مواردي است كه حكم بطلان به همراه دارد. (زكريا انصاري، 1418ق، ج1، ص441) شرايط موقوف معين با توجه به اين شرط، اگر شخصي به صورت نا معين بگويد، من زميني وقف كردهام، صحيح نيست، چون در وقف لازم است موقوفه به صورت مشخص و معين، بيان گردد تا در ادامه دچار چالش و گرفتاري نگردد. قابليت انتفاع «قابليت انتفاع»(3)به معني تصرف است در چيزي به گونهاي كه فايدهاي تحقق يابد، و «حق انتفاع» آن است كه به موجب آن شخص ميتواند از مالي كه عين آن در ملكش نيست، استفاده كند. (رك: واحد پژوهش مؤسسه فرهنگي نگاه بينه، 1385ش، ص270، حسيني، 1382ش، ص71) براي مثال نميتوان حق شفعه را براي شخص يا اشخاصي وقف كرد، چون راهي براي انتفاع از اين حق وجود ندارد. دراين بخش برخي به وقف پول اشاره كردهاند، كه چون پول در گذشته قابليت انتفاع قابل توجهي نداشته است، به همين مشكل دچار ميشده است و قابل انتفاعنبوده است، ليكن امروزه با توجه به كاربرد فراوان پول در اقتصاد و توليد، لازم است در اين فتوا و حكم تجديد نظر شود و با بررسي و دقت در ادله، و با توجه به تغيير موضوع، حكمي در خور شأن و مناسب روز بيان گردد. قابليت تسليم با توجه به نكته بيان شده، چيزي كه قرار است به عنوان موقوفه مطرح شود، لازم است قابليت تسليم داشته باشد، (اماميه: محقق حلي، 1402ق، ص 156، محقق حلي، 1403ق، ج2، ص443 - 445،، فاضل آبي، 1410ق، ج2، ص46- 48، ابن إدريس حلي، 1410ق، ج3، ص155- 156. شافعيه: محيي الدين نووي، ج4، ص378) چون در صورتي كه اين ويژگي را نداشته باشد، وقف معنا نخواهد يافت. براي مثال «ام ولد»(5)را نميتوان به عنوان موقوفه قرار گيرد. قابليت بقا ازآن رو كه وقف قرار است به عنوان صدقه جاري مطرح است، لازم است موقوفه قابليت ماندگاري بالا را داشته باشد، (اماميه: محقق حلي، 1402ق، ص 156، محقق حلي، 1403ق، ج2، ص443 - 445،، فاضل آبي، 1410ق، ج2، ص46- 48، ابن إدريس حلي، 1410ق، ج3، ص155- 156، ابن حمزه طوسي، 1408ق، ص 369. حنفيه: أبوبكر كاشاني، 1409ق، ج 6، ص220. حنبليه: ابن قدامه، ج6، ص188. ظاهريه: ابن حزم، ج9، ص175 و 177. زيديه: احمد مرتضي، ج3، ص459 - 460) در واقع اگر موقوفه استعداد ماندگاري را نداشته باشد، با غرض تشريع وقف تناقض دارد، براي مثال ميوه يا سبزي كه قابليت بقا و ماندگاري ندارد، هيچگاه نميتوانندبه عنوان موقوفه قرار گيرد. غير مشاع براي تبيين منظور از اصطلاح «غير مشاع»(6)لازم است لفظ «مشاع» مورد بررسي قرار گيرد تا معناي اصطلاح «غير مشاع» به خوبي روشن گردد. «مشاع» اسم مفعول از «شاع - يشيع» به معني پراكنده و منتشر ساختن است. سهم يا مال مشاع، به چيزي گويند كه ميان دو يا چند نفر مشترك باشد، در واقع همان حصه و سهمي از چيزي است كه تقسيم نشده است، حصهاي كه در اجزاي يك چيز پراكنده است، به گونهاي كه مقدارش معلوم ومشخص است ليكن جدا نشده است. (رك: واحد پژوهش مؤسسه فرهنگي نگاه بينه، 1385ش، ص282، حسيني، 1382ش، ص474) نتيجه نخست:با توجه به تغيير موضوعات، بر انديشوران فقهي است تا مناسب با شرايط جديد پيش آمده در موارد موقوفات، احكام جديدي براي موقوفات بيان نمايند، و برخي مصاديق آن كه در گذشته ممنوع الوقف بوده است را بررسي كرده و با توجه به شرايط زمان و مكان، و تغيير شيوههاي داد و ستدها، وگستردگي استفاده از پول، فتواي مناسبي را بيان دارند. دوم: بر دانش پژوهان فقه مذاهب مختلف اسلامي، لازم است با مباني فقهي ديگر مذاهب فقهي نيز آشنايي داشته باشند، ودر صدور فتاوي و نظرات فقهي خود، اقوال و گمانههاي فقيهان ديگر مذاهب را نيز مد نظر قرار دهند، چون اين تضارب آرا سبب پيشرفت در مسائل و نيز برون رفت از برخي مشكلات درون مذهبي است كه با گسترده شدن ذهن و فراتر شدن فهم از يك مذهب به مذاهب مختلف، امكان حل هر چه سريعتر مشكلات، منطقي تر به چشمميرسد. سوم: از مهمترين نكاتي كه امروزه در فقه، كم رنگ شده است، داخلشدن مباحث اخلاقي و دخيل دادن آنها در استنباط فقهي است. متآسفانه گاهي بهخاطر رعايت نشدن اين نكته، مشكلاتي در فتاوا و نظرهاي فقهي را به همراه ميآورد كه اين سبب دوري فقه از حقيقت و واقعيت شرعي آن ميگردد. و همين مسئله دليلي براي دوري فقه از زندگي روزمره ميشود. چهارم: خلاصه مقاله آن است كه: 1. شرايط وقف 1.1 تنجيز 1.2 دوام 1.3 اقباض 1.4 اخراج عن نفس 1.5 لفظ صريح 1.6 نيت 2. شرايط واقف 3. شرايط موقوف عليه 3.1 موجود 3.2 تعيين 3.3 اهليت دريافت 3.4 غير واقف 4. شرايط موقوف 4.1 معين 4.2 قابليت انتفاع 4.3 قابليت تسليم 4.4 قابليت بقا 4.5 غير مشاع پي نوشت: 1- Get out, Dismissal. برچسبها: |