| چكيده: اين وقف نامه كه از اسناد تاريخي به شمار مي رود، سندي است به خط شكسته نستعليق، با مركّب بر روي كاغذ كاهي رنگ به ابعاد33×43سانتي متر، كه به سال1294 هـ .ق در دوران حكومت ناصرالدين شاه قاجار، براي تعيين وضعيت وقفي «قنات سرچشمه» ـ كه بزرگ ترين و مهم ترين قنات زنجان است ـ نگاشته شده است.اين قنات 33 حلقه چاه داير و 141 حلقه چاه باير داشته و مبدأ آن در اراضي قريه ديزج، و مظهر آن در داخل شهر، محله معروف به «شكر الله ميرزا» بوده است.سند مذكور در 36 سطر نوشته شده و 26 نفر شاهد بر آن مهر زده اند. پشت سندهم مهر عبدالحسين كه باني و صاحب قنات بوده است ديده مي شود. با توجه به وقف نامه موجود، حاج عبدالحسين، شش دانگ قنات مشهور به «قنات سرچشمه» را وقف عام كرده است. كليد واژه ها: قنات سرچشمه، موقوفات زنجان، حاج عبدالحسين تاجر، قنات هاي وقفيتعريف قنات: درباره ريشه «قنات» در ميان لغت شناسان اختلاف نظر وجود دارد. برخي اين واژه را در اصل واژه اي فارسي مي دانند. آنها لغت قنات را مأخوذ از لغت «كنه» به معناي كندن مي دانند. در ايران و ساير كشورهاي اسلامي جهان، براي قنات بيش از 27 اسم وجود دارد؛ يا به عبارت ديگر، براي ناميدن اين نوع شيوهاستحصال آب، 27 اصطلاح به كار برده شده است. اين اسامي در جنوب غربي آسيا عبارتند از: قونات، كانات، قنات، كاريز، كهريز، كارزس و ...همه اين نام ها به تونل هايي افقي گفته مي شود كه در مخروط افكنه ها، آب زيرزميني را مي كشد و بدون پمپ و وسيله ديگري آن را به سطح زمين آورده، قابل استفاده مي كند. تعريف بهتر قنات عبارت است از مجموعه اي از چند ميله چاه و يك كوره زيرزميني كه با شيبي كمتر از شيب سطح زمين، آب موجود در لايه هاي آبدار مناطق مرتفع زمين را به كمك نيروي ثقل و بدون كاربرد نيروي كشش و هيچ نوع انرژي الكتريكي يا حرارتي با جريان طبيعي جمع آوري مي كند و به نقاط پست ترمي رساند. در واقع قنات را مي توان نوعي زهكش زيرزميني دانست كه آب جمع آوري شده توسط اين زهكش به سطح زمين آورده مي شود و به مصرف آبياري و شرب مي رسد. (1) قنات هاي شهر زنجان: از دوران ناصرالدين شاه تاكنون، آخرين آب هاي جاري شهر زنجان كه به صورت نوبتي مورد استفاده محلات قرار مي گرفته است عبارتند از :1.قنات حاجي مير بهاءالدين؛ 2.قنات حاج يوسف؛ 3.قنات حاجي عبدالحسين تاجر موسوم به قنات سرچشمه؛ 4.قنات قيز قيد. همه اين قنات ها از سلسله كوه هاي شرقي و شمال شرقي كه حدود 30 الي 40 كيلومتري زنجان واقع شده اند شروع شده، آب كشاورزي و آشاميدني را تأمين مي كرده اند. متن وقف نامه بسم الله الرحمن الرحيمهو الواقف علي الضمائير 1.بعد الحمد والصلوة، منظور از نگارش اين كلمات شرعية المضامين آنكه چون وقف از جمله باقيات صالحات و ثواب آن علي الاستمرار عايد واقف عالي درجات بوده و هست، خصوص وقف عقارات (2) و اجراي قنوات 2.كه از جمله صدقات جاريه و ثواب آن عام است، ملاحظة لهذه المراتب، توفيقرباني و سعادت حضرت سبحاني شامل حال توفيق مآل عمده الأعاظم و الأقران، فخر الأماجد و الأعيان، سلاله دودمان نجابت اشرف الحاجّ و المعتمرين الحاج عبدالحسين تاجر زنجاني (3) 3.وفقه الله تعالي گرديده، وقف مؤبّد شرعي و حبس مخلّد اسلامي نمود جميع حقوق احداثي خود را از قنات مشهوره به قنات سرچشمه، واقعه در شهر زنجان بر قاطبة مسلمين و عامة مومنين سكنة زنجان از مؤمنين و مؤمنات و عابرين سبيل وعامة مخلوقات، نسلاً بعد نسل إلي أن يرث الله الأرض و من عليها 4.كه بقدر الكفاف و الحاجة شرب و استعمال نمايند؛ و ثواب آن را محضاً للههبه و عطيه نمود من لدن آدم (ع) إلي انقراض العالم، به كافة متدينين و موحدين و مسلمين كه بر شريعت حقه بوده و رفته اند و بعد از اين 5.در شريعت حضرت خاتم النبيين (ص) و طريقت ائمة معصومين ـ صلوات الله عليهم أجمعين إلي يوم الدين بوده و خواهند بود؛ و قرارداد آب مزبور در هر عصري از اعصار منشعب شعب هست كافه بوده و خواهند بود 6.از قراري كه تفصيل داده شود؛ از آن قرار معمول شود؛ و از شعب هشت گانه در هيچ عصري از اعصار تخلف و تجاوز ننمايند؛ و هر كس در هر زمان بخواهد قولاً و فعلاً از مقتضاي ما وقّعه الواقف نمايد، اثم و مخالفت شريعت 7.نموده، اذن استعمال و حق الشرب از آب مزبور ندارد، و تقسيم شعب هشت گانه از قرار تفصيل ذيل است: شعبة اولي در جنب برج بدن طرف شرقي كه منتهي اليه برج هاي دروازه رشت است 8.و بالاي آن سيلابي است كه ممتده مي شود الي خندق كهنه، تا منتهي شود بهباغ حاجي داداش قوزاني، (4) ساكن زنجان؛ و بالاي سيلاب مزبور به هيچ وجه من الوجوه حق الشرب و استعمال ندارند. چنانچه آب را از بالاي سيلاب ببرند غرس اشجار و تصرفي نمايند به لعن خدا و رسول./ گرفتار شوند 9.كه اين شعبه آب مختص تحت سيلاب است نه بالاي سيلاب. شعبه ثانيه فيمابينهمين برج بدن و محل قورخانه (5) كه معروف است. سادات كلهرود جهت استعمال، از آن شعبه آب به خانه هاي خودشان مي برند تا منتهي شود به محاذي (6) امام زاده واجب التعظيم 10.امام زاده ابراهيم (ع) و از آن حدود باز داخل شعبه برج بدن مي شود. شعبه ثالثه از وسط جاي قورخانه كه جهت استعمال منشعب شده تا منتهي شود به حمام كوچك فراشباشي. شعبه رابعه محاذي امامزاده جديد (7) طرف 11.غربي دروازه رشت المشهوره به تكيه مير كريم خان تا منتهي شود به ميدانمرسل المنتهي إليه شهر. شعبه خامسه آب انبار احداثي حاجي زمان تا منتهي شود به تكيه اسدالله بيك جهت شرب و استعمال فقط است . 12.شعبه سادسه دهنه سرچشمه (8) در جنب باغ حكومتي و عمارات ديواني واقع است و آب اغلب شهر از آنجا منشعب مي شود و باغچه و عمارت شهر از آنجا مشروبمي شود كه عمده همين شعبه است. 13.شعبه سابعه بيرون قلعه (9) و دروازه ارك بعد از غسالخانه احداثي علي اكبر خان فراشباشي منشعب مي شود تا منتهي شود به قلعه چه حاجي ميرزا معصوم الي قنات توپ آقاجي. شعبه ثامنه از راه طاحونه احداثي كه چهار دانگ 14.واقف مزبور است الي حد مال دره سي و اراضي محاذي كشكان و والارود است قدر آب بگيرد و خود واقف تحجير و حيازت نموده و تا بيست جريب نهر خانواري مجاناً و بلاعوض اذن تصرف و تملك داده، و به حدود آن اشاره خواهد شد؛ و خودواقف معين و مشخص نموده و همه آنها 15.در صورت كفاف شهر و فاضل آب است. جهت توضيح اشاره شد. و از ابتداي قوسالي آخر حمل كه پنج ماه تمام است زياده از قدر كافية مشروبي شهر، فاضل آب باغچه ها و خانه ها كه اهل شهر آن وقت محتاج آب نيستند و باعث خرابي 16.خانه ها و محلات است مختص طاحونه احداثي واقف موفق است؛ و كسي تسلط مزاحمت و ممانعت در مدت معين ندارد. بعد ذا، واقف معزي اليه، در ثاني وقف مؤبّد شرعي نمود تمامي سه دانگ از شش دانگ 17.دو حجره طاحونه احداثي خود را از هر يك، يك دانگ و نيم، كه ثلث منافع آن هر ساله صرف قنات سرچشمه باشد: اول نو كندن، بعد لاروب كاري؛ و منافع يكثلث باقي هم صرف چراغ و حصير مساجد زنجان، مسجد جناب حاجي ميرزا ابوالقاسممرحوم (ره)، مسجد آقا سيد جليل مظلوم زمستاني و تابستاني، مسجد حسينيه، مسجد محله، مسجد زينبيه مشهور به مسجد آخوند سيد علي اكبر، مسجد نصرالله خان، مسجد جناب آخوند ملاعلي مرحوم (ره)، مسجد ملا رحيم باشد از قرار تفصيلفوق. اينها بعد از وضع طاحونه است بقدر الحصّة. صيغه وقف علي ما قرّر في الشرع الأنور جاري واقع گرديد؛ 18.و منافع يك ثلث كه صرف چراغ و حصير است 19.دو ثلث از براي حصير مساجد معين است و يك ثلث از براي روغن چراغ. جهت توضيح اشاره شد. 20.و حدود اربعه اراضي كه واقف موفق حيازت نموده از نهر آسياب احداثي خود از قرار تفصيل است كه قلمي مي شود: 21.جنوبيتاً جاده تبريز تا منتهي شود به رودخانه قريه همايون، (9) و شمالياً بالاي دهنه و آب گير قنوات شورجه متعلقي سركار مقرب الخاقان 22.مظفر الملك (10) و پاشاخان سرتيپ (11) وقعات ورثه مرحومين كربلايي ابوطالب و حاجي زمان، كه جمعاً سه رشته قنات است؛ به علاوه از بالاي دهنه قنوات مزبور 23.موازي هشتصد ذرع (12) طولاً مساحت شود به سمت شمالي طرف صحرا؛ و گويا آنچه مستثني است آب گير قنوات مزبوره است از دهنه نهر سه رشته قنات منفصله وساير قنوات شورجه 24. كه مال مالك قنوات مزبوره است، دخل به حيازت واقف معظّم له ندارد؛ شرقياً از نهر احداثي خود واقف منتهي شود به مقبره جناب رضوان متعال 25.كه مرحوم مغفور ميرزا (ع) و قبرستان، و از آنجا منتهي شود به جاده تبريز؛ غربياً منتهي شود به رودخانه قريه همايون كه معروف به سيلاب همايون است. 26.فكان ذلك وقوعاً و تحريراً في خامس شهر جمادي الثاني من شهور سنه هزار و دويست و نود و چهار هجري، علي ما حرر... و التحيه 27.مطابق با سال اود ئيل (13) سنه 1294 28.فمن بدّله بعد ما سمعه فإنّما إثمه علي الذين يبدّلونه 29.وقفاً عاماً صحيحاً شرعياً 30.والسلام علي من اتبع الهدي و نه عن الهدي چون حدّ شمالي درست مشروح شود، مجدداً من باب التوضيح نگارش مي شود: بايدمنتهي شود در سمت غربي لسيلاب جارچي، و از آنجا رو به پايين كه سمت جنوب است مي آيد و منتهي مي شود به جاده قريه سارمساقلو، (14) و از تحت جاده مي رود و به مغرب منتهي مي شود به سيلاب همايون. حرّر ذلك في تاريخ الفوق، سنهاودئيل شهر جمادي الثانيه 1294 . هامش سند: 1.اعتراف الواقف المعظم لدي الأحقر. [مهر:] «و رفعناه مكاناً عليّاً».2.ابن مرحوم حاجي ابراهيم. [مهر:] «هوالوهّاب». 3.قد اعترف الواقف الموفق بما نمي الي جنابه لدي الاقل و مراعاه الاحتياطصالحت منافع ... الي عالم يحدثه الواقف... من قبل حجة الاسلام الحاج السيدحسين كوه كمره اي ـ سلّمه الله ـ علي المبلغ المعلوم بيني و بينه، و أن يصرف المبلغ المزبور بمستحقه في الاول من ذيحجه الحرام سنه 1294. [مهر:] «هوالعليّ الأكبر 1243». 4.حاجي شعبان. [مهر:] «شعبان». 5.ابن مرحوم مشهدي. [مهر:] «عبده الرّاجي خداويردي». 6.ابن مرحوم حاجي علي اصغر به تاريخ 14 شهر جمادي الثاني 1294. 7. قد اعترف الواقف المؤيّد الموفق ـ زاد الله توفيقاته ـ بتمام ما رقّم.حرّره محمد حسن التفرشي ابن مرحوم الميرزا عبدالعظيم «نوّرالله مضجعه» [مهر:] «عبده الراجي محمد حسن». 8.عالي جاه عمدة الاعيان و الاشراف الحاج حاجي عبدالحسين اقرار و اعتراف بر مضمون متن نمودند. حرره علي ساكن زنجان [مهر:] «يا علي أدركني». 9.بسم الله تبارك اسمه. و إن الإنسان اذا مات ينقطع أمله و عمله إلا من ثلاث: ولد صالح يدعوا له و علم انتفع به بعد موته و صدقه جاريه خيرها و يعمنفعها، شملت التوفيقات الألهية... الواقف المسطور. فوقف تقربا الي الله تعالي ذلك احدثه علي من سطر من المسلمين لمن و جعل التوليه يسطر تقبل الله منه الباقيه الصالحه و الباقيات الصالحات خيّر عند ربك ثواباَ و خير أملاً.و اعترف الواقف بكافّة ما سط لديّ و أنا أدعوالله أن يحفظ أهالي بلدنا و من يلحقهم من ذريّاتهم عن مخالفته. حرّره العبد الواثق ربّه العظيم في 13 شهر جمادي الثاني من سنه 1294. [مهر:] «ابوالمكارم الموسوي».(15) 10.قد اعترف الواقف المؤيّد بتوفيق الله سبحانه ... من البدو إلي الختم لديّ في 12 شهر جمادي الثاني 1294 [مهر:] «صلّ علي محمد». 11.قد اعترف الواقف ـ وفّقه الله لما يحبّ و يرضي ـ بمضمون الكتاب عن اشكوالارتياب من المبدء و المآب لدي الداعي دام دوله العلي في 19 شهر صفر المظفر من سنه 1295. [مهر:] «يا خليل الله». 12. قد اعترف الواقف الموفّق بما فيه ليد الأحقر. حرّره أقلّ السادات.[مهر:] «محمد مهدي الحسيني»؛ «محسن ابن باقر الموسوي».(16) 13.أنا من الشاهدين [مهر ناخوانا]. 14.قد اعترف الواقف الموفق به جميع ما نمي اليه في الورقه متناوباً مشاراليه بيده الفانيه في 11 شهر جمادي الثاني من الشهور سنه 1294. [مهر:] «عبده عماد الدين الحسيني». 15.بسم الله الرحمن الرحيم. قد اعترف بحذافير ما سطرفيه ... ذيعقدة الحرام سنه 1294. [مهر:] «حسين علي ابن رجبعلي». 16.قد اعترف الواقف الموفّق المكرّم لجميع ما رقم في الورقة متناً في 12 شهر جمادي الثاني 1294. [مهر:] «فتّاح ابن اسمعيل الحسيني». 17.توضيح آنكه توليت قنات با فرزند عزيز آقا عبدالجليل با اولاد ارشد او نسلاً بعد نسل و بطناً بعد بطن. [مهر:] «و رفعناه مكاناً عليّاً». 18.قد أقرّ الحاج المعظم له الواقف بوقوع ما صدر عنه من البدو الي الشهاده لدي الأقل في 12 جمادي الثاني 1294 [مهر:] «فتح الله الموسوي». 19.هو. ما سطر في الورقة مقرون بالصحة و الصواب، و اعترف الواقف. حرّره في ثالث عشر شهر جمادي الثاني سنه 1294. [مهر:] «ابوطالب الموسوي». (17) 20.قد اعترف بالمصالحة في ثالث عشر لدي جمادي الثاني 94. 21.اعترف الواقف الموفّق المؤيّد بحد ما في الورقه لدي العبد الأقل في عاشر شهر جمادي الأخري من الشهور المعظم سنه 1294. [مهر:] «نصرالله ابن محمد رحيم»؛ (18) «لطف الله»(19). 22. هوالله تعالي شأنه. قد اعترف الحاج المعظم المكرم بكل ما في الورقه من البدايه إلي الشهاده بالوقف و الشرط و ساير ما كان لديّ في يوم الجمعة العاشر من جمادي الأخري من سنه 1294. [مهر:] «الواثق بالله الغنيِّ عبده حسن ابن علي». 23. هو. اعترف الحاجّ و المعتمر الواقف بوفق المستطر بما في تلك الورقه من بدو الي التاريخ المرقوم بين يدي الأقل الفاني.[مهر:] «المتوكل علي اللهإسمعيل الحسيني. 24.[مهر:] «عبدالحسين». تاريخچه خاندان خطيبي هاي زنجان يكي از خاندان هاي ديرين زنجان طايفه خطيبي ها هستند. براساس اسناد و مدارك موجود، نسل خطيبي ها از تيره خالديان قريش است كه از بدو ورود اسلام وارد ايران شده اند و قرن هاي متمادي موطن اصلي آنها شهرهاي نيشابور، مرو وشيراز بوده است. آنان از اوايل قرن پنجم به منطقه قزوين و زنجان نقل مكان مي كنند. در قرن هفتم دو صاحب مقام از اين خاندان برخاسته اند:1.صدرالدين احمد ابن عبدالرزاق معروف به «صدر جهان» كه چهار سال صدراعظم ايلخانيان بود. 2.قطب الدين احمد ابن عبدالرزاق معروف به «قطب جهان» كه قاضي القضات ممالك اسلامي بود. پس از تغيير و تحولات اجتماعي و سياسي، باز هم از اين سلسله فردي به نام ميرزا عبدالحسين ملاباشي بپاخاست كه در زمان شاه طهماسب دوم (1148 ـ 1135 ق) آخرين ملاباشي شاهان صفوي بود. وي در سال 1148 ق در دشت مغان به سبب اعتراض به اصلاحات مذهبي نادرشاه و تغيير سلطنت از صفويه به افشاريه، به دستور وي كشته شد. مرحوم آقابزرگ تهراني در طبقات اعلام شيعه (20) او را جزء شهداي قرن 12 هجري ذكر كرده است. پس از شهادت عبدالحسين ملاباشي، به لحاظ اختناق موجود در زمان نادر، فرزندان ملاباشي مجدداً از اصفهان به موطن اصلي خود منطقه زنجان بازگشتند. اولين فرد از اولاد ميرزا عبدالحسين ملاباشي كه به زنجان آمده است فردي به نام حاج ميرزا عرب بوده كه ابتدا ساكن سلطانيه (21) شده است. سپس فرزندانش به زنجان نقل مكان مي كنند. محل استقرار اوليه آنان در محله نصرالله خان، در قسمت شمال شرقي مسجد و مدرسه نصرالله خان بوده كه در حال حاضر قسمتي از آن در خيابان فعلي زينبيه واقع شده است. حاج ميرزا عرب فرزندي به نام حاج بلال داشته كه روستاي ده جلال خدابنده چون سهم الارث ايشان بوده، به نام او نام گذاري مي شود؛ چرا كه حاج ميرزا عرب شماري از روستاهاي سلطانيه و خدابنده را خريداري كرده بود. حاج ميرزا عرب قبل از كوچ به زنجان به تجارت اشتغال داشته و در مسير اصفهان به آسياي صغير تجارت مي كرد. حاج جلال نيز فرزندي داشته به نام حاج ميرزا كه در اسناد و نامه هاي موجود آن زمان به حاج ميرزاي زنجاني معروف بوده است. حتماً او نيز برادراني داشته كه در حال حاضر از آنها اطلاعي در دست نيست. براساس تحقيقات نگارنده تاكنون، حاج ميرزاي زنجاني داراي پنج پسر به نام هاي حاج عبدالحسين، ميرزا ابراهيم خان مظفر الدوله، حاج زين العابدين، حاج مهديقلي و رضاقلي بوده است كه هر كدام از اين فرزندان نيز اكنون در زنجان صاحب نسل هستند. فعلاً نوادگان حاج عبدالحسين و حاج مهديقلي مرحوم، داراي نام خانوادگي «خطيبي» هستند. نام خانوادگي فرزندان ميرزا ابراهيم خان مظفر الدوله، «مظفري» است و نوادگان رضاقلي مرحوم نيز به «خطيب لو» مشهور هستند. هر چند بر اساس نقل قول هاي متعدد، اين خانواده پيش از انتخاب نام خانوادگي رسمي در سال 1304، همچنان عنوان «خطيبي» داشته اند. سبب هم آن بوده كه از نسل صدر جهان، قطب جهان و صدر الصدور (22) بوده اند و اين هر سهبا دارا بودن ملكه فصاحت و بلاغت، اغلب خطبه خوان بوده اند. علاوه بر آنكهمجالس درس و بحث آنها نيز رونق بسزا داشته است. در اين ميان شخصيت ميرزا عبدالحسين ملاباشي كه ملاباشي صفويه، يعني: بالاترين مقام روحاني، بوده، در انتخاب اين لقب بي تأثير نبوده است. شخصيت اصلي كه در مقاله مورد بحث است، حاج عبدالحسين تاجر زنجاني است. ويحدود 1215 ق در زنجان متولد شده و در زمان خود بزرگ خاندان خطيبي بوده است. شغل اصلي اش تجارت بوده و همواره با اصفهان مراوده داشته است. وي به سبب تجارت و ارثيه اي كه از پدرش داشته، در زنجان يكي از رجال و اعيان طرازاول شهر بوده است. وي همواره در كارهاي عام المنفعه پيشقدم بوده و براساس اسناد و مدارك موجود، او مشوق اصلي آمدن و ماندن آخوند ملاعلي قارپوز آبادي به زنجان بودهو سرمايه اصلي ساخت مسجد و مدرسه چهل ستون را تقبل كرده است. همچنان كه يكي از دختران آخوند به نام ام سلمه خانم را نيز براي پسرش حاج عبدالرسول تزويج مي كند. آخوند در قسمت آخر وصيت نامه خود درباره حاج عبدالحسين آوردهاست: «اولاد خود را وصيت مي كنم به سلوك با يكديگر، و هر بزرگي كوچك خود را مراعات كند؛ و هر كوچكي حرمت بزرگ را نگه دارد؛ و همه را سپردم به خداوند رحمان؛ و بعد از فضل او، عالي شأن المكرم المخدوم المحترم حاج عبدالحسين را وصيت مي كنم كه به قسمي كه با من بود با ايشان هم باشند؛ زيراكه ايشان باني و باعث برماندن من در ولايت زنجان شدند. في هفتم محرم 1289.آخوند ملا علي قارپوز آبادي». [مهر:] «و رفعناه مكاناً عليّاً». حاج عبدالحسين بعد از واقعه بابيّت در زنجان كه شهر دچار خرابي شده و قلعه هاي اصلي شهر فرو مي ريزيد، در قسمت غربي شهر نزديك دروازه تبريز قلعهچه اي براي خانواده اش مي سازد كه حدود بيست هزار متر مساحت داشته و دارايچندين برج بوده و ديوارهايي ضخيم به عرض 1/5 متر و ارتفاع 3 متر داشته است. ضخامت ديوارها چنان بوده است كه يك نفر اسب سوار مي توانسته روي ديوارحركت كند. آثار اين قلعه چه تا دهه 40 موجود بوده است. از آنجايي كه شهر زنجان در دوران قاجاريه به دلايل مختلف در حال گسترش و توسعه بوده؛ از طرفي شهر با كمبود آب آشاميدني و زراعي مواجه بود، به طوري كه هنگام خشكسالي ها و تغييرات جوي مشكل آب شرب از مشكلات جدّي بوده است؛ مخصوصاً در خشكسالي سال 1288 (23) كه علاوه بر مرگ و مير مردم بر اثر قحطي،شمار فراواني نيز در شهر به خاطر آلودگي آب شرب به وبا مبتلا شده، از بين رفتند، در اين زمان عده اي از مردم به بزرگان شهر مراجعه كرده، خواستار حل مشكل آب شرب مي شوند. در اين ميان حاج عبدالحسين تقبل مي كند كه قناتي برايتأمين آب شرب شهر زنجان حفر كند. حفر قنات از سال 1288 ق به دست مقنيان مجرب شهر آغاز مي شود. البته پيش از آن، در محله سرچشمه چشمه اي بوده، ولي رفته رفته آب دهي آن كم شده و به آب باريكه اي تبديل شده است. حفر قنات چون در مركز شهر بود، حاج عبدالحسين با مشكلاتي نيز روبرو بود؛ از جمله اينكه برخي از خانواده ها مانع احداث چاه هاي (24) قنات مي شدند كهبا سياست و كارداني حاج عبدالحسين نيز اين مشكلات حل مي شود. اين قنات كه به نام قنات سرچشمه معروف است، از زمين هاي روستاي ديزج آبادشروع مي شود. چاه هاي متعددي هم در مسير آن حفر شده است. بر طبق وقف نامه موجود، هشت شعبه داشته كه شعبه اصلي آن همان محله سرچشمه است كه در خيابان طالقاني فعلي قرار دارد و محله اي بوده كه اكثر منسوبين خانواده خطيبي در آنجا زندگي ميكردند. در قسمت هاي مختلف شهر آب انبارهاي متعددي هم ساخته شده و آب آشاميدني مردم شهر در آنجا ذخيره مي شده است، تا اوايل قرن اخير، 12 آب انبار در داخل حصار كه بافت قديمي شهر است وجود داشته است. (25) آب انباري نيز در محله گونيه، نزديك قلعه چه حاج عبدالحسين ساخته شده بود كه تا اين اواخر باقي مانده بود. اين آب انبارها از نظر معماري و پلان به طور يكسان شامل سه فضاي مخصوص جمع شدن آب بوده است. ته نشست گل و لاي در فضاي نخستين انجام مي گرفت و مخزن دوم، آب نسبتاً صافي را در خود جاي مي داده است. فضاي سوم كه محل برداشت آب بوده است يك پله نسبتاً طويل داشته كه عموماً به نام قرخ اياق (چهل پله) ناميده مي شد. اين آب انبارها با عناصري نظير سنگ، آجر، ملاط ساروج ساخته شده اند. فلكهخروجي آب، به لحاظ عبور صاف شده، عموماً اندكي بلندتر از كف آب انبار تعبيه شده و تماماً داراي فاضلاب جهت لايروبي گل و لاي است. اين آب انبارهاتا دهه هاي اخير، قبل از لوله كشي مورد استفاده اهالي بوده است. (26) شعبات قنات سرچشمه با توضيحات كامل در وقف نامه آمده است. نكته قابل توجهدر وقف نامه، توضيح حدود اربعه زمين هاي تحت پوشش قنات است كه از زمين هايواقع در بين سيلاب همايوناز آبريز كوه هاي همايون جاري شده تا رودخانه زنجان رود ادامه داشت. يعني: از حدود خيابان فرمانداري فعلي تا رودخانه سارمساقلو، همه اين زمين ها متعلق به حاج عبدالحسين بوده و در وقف نامه اشاره شده است كه هر كس بيست جريب از اين زمين ها را حيازت كند، در تصرف و تملك او خواهد بود. اولين اقدام را جهت آبادي زمين ها، خود حاج عبدالحسين انجام داده، باغي را در قسمت شمال غربي آن زمين ها احداث مي كند كه به حسين آباد معروف بود ودر حال حاضر به علي آباد نامبردار است. اين باغ را حاج عبدالحسين به برادرش ميرزا ابراهيم خان سرتيپ كه داماد عبداله ميرزا دارا حاكم زنجان بود بخشيد تا بتواند از ميهمان هاي خود كه ازرجال كشوري و لشگري دوره قاجار بودند در آنجا پذيرايي كند. در خاطرات ناصرالدين شاه، مظفرالدين شاه و محمد علي شاه هم آمده است كه در مسير زنجانبه آذربايجان، چند شبي را در محل باغ حسين آباد گذرانده اند. حاج عبدالحسين فرد خيّري بوده است. آن گونه كه از معمّرين نقل شده است، در قحطي 1288 كه به «سال مجاعه» معروف است و مردم به شدت در تنگنا بودند، كفالت بيش از 50 خانوار را شخصاً به عهده داشته و با احداث تنورهايي در محلقلعه چه، به هر خانوار نيازمند زنجاني روزانه يك قرص نان مي داده است. در خاطرات و بعضي از سفرنامه هاي دوره قاجار از حاج عبدالحسين به عنوان يكي از رجال و اعيان زنجان نام برده شده است. سرانجام وي پس از حدود 85 سالعمر بابركت، در سال 1300 ق دعوت حق را لبيك گفته، در محل قبرستان قديمي شهر كه نزديك مقبره مجتهدي ها بود دفن شد. (اكثر بزرگان خاندان خطيبي كه همعصر حاج عبدالحسين بوده اند، در آنجا مدفون هستند). در اوايل حكومت پهلوي اين قبرستان متروكه شد و دانش آموزان دختر در آن محل درختكاري مي كردند و آنجا قيزلارباغي (باغ دختران) نام گرفت. در روزنامه سفر آذربايجان كه دافع الغرور نام گذاري شده و عبدالعلي اديب الملك برادر محمد حسن خان اعتماد السطنه به چاپ مي رساند، در سال 1275 ق نكات جالبي در خصوص شهرستان زنجان نگاشته شده كه در قسمتي از آن به معرفي معارف و رجال شهر در سال مزبور پرداخته است كه عيناً نقل مي شود: معارف و اعيان شهر عبارتند از: ميرزا ابراهيم خان سرتيپ كه نصف املاك «خمسه» مال اوست. حاج شيخ علي تاجر، آقا كلب علي، آقا نادعلي تاجر، حاجي عباس علي، حاجي ابراهيم تاجر، حاجي اسدالله، آقا عبدالحسين، حاجي مهدي قلي،امير اصلان خان، برادر حسينقلي خان، آقا محمد تاجر، حاج ابوطالب، حسين قليخان نواده ذوالفقار خان. از اين 14 نفر كه اديب الممالك از آنها به عنوان اعيان و رجال شهر نام برده، چهار نفر از خاندان خطيبي بوده اند: ميرزا ابراهيم خان سرتيپ كه فرمانده افواج «خمسه» بوده و در زمان ناصرالدين شاه به مظفر الدوله ملقب گرديد. حاجي عباس علي برادرزاده حاج عبدالحسين كه از تاجران معروف زنجان بوده است. حاج مهدي قلي كه برادر حاج عبدالحسين بوده است. در خصوص خاندان خطيبي اينجانب (27) تحقيقاتي انجام داده ام كه به حول و قوه الهي، پس از تكميل اطلاعات و اسناد و مدارك موجود چاپ خواهد شد. منابع: 1.بامداد، مهدي. (1378). شرح حال رجال ايران در قرن 12 و 13 و 14. تهران: زوار. ج 2.چاپ پنجم. 2.پاپلي يزدي، محمد حسين؛ و مجيد لباف خانيكي (1382). قنات هاي تفت. تهران: ميراث فرهنگي. چاپ اول. 3.گروه بهداشت محيط دانشگاه علوم پزشكي زنجان. (1383). گزارش بررسي پيشينه تاريخي آب رساني شهر زنجان. 4.محسن اردبيلي، يوسف. فصلنامه فرهنگ زنجان. سال اول، شماره دوم، تابستان 1379. 5.موسوي زنجاني، حاج سيد ابراهيم. تاريخ زنجان: علما و دانشمندان. تهران: كتابفروشي مصطفوي. 6. نيرومند، كريم. (1385). شرح زندگاني دانشمندان و روات رجال لشكري و كشوري استان زنجان. انتشارات عود. پي نوشت ها : 1.پاپلي يزدي، محمد حسين و لباف خانيگي. مجيد. (1383). قنات هاي تفت. چاپ اول. تهران: انتشارات ميراث فرهنگي. برچسبها: |