خردادماه براي همه ايراني ها يك مناسبت ويژه تلخ دارد. ۱۴ خرداد سال ۶۸ روزي بود كه مردم با يكي از محبوب ترين شخصيت هاي دنياي معاصر وداع كردند؛ پيرمردي دوست داشتني كه با يك حسينيه ساده و محقر و نيم ساعت سخنراني مي توانست همه معادله هاي سياسي و ديپلماتيك دنيا را به هم بريزد. اما محبوبيت پيرمرد ساكن جماران فقط به موضع گيري هاي سياسي و پيام هاي تاريخي و پيش بيني هاي شگفت انگيز و فتواهاي شورانگيز جهاد و خانه محقر نبود. مردم امام خميني كبير (ره) را از هر جهت يك الگوي كامل مي دانستند و مي دانند. يك نمونه كوچكش هم رفتار امام (ره) در خانه و با خانواده بود. امام همان قدر كه با شجاعت و جديت مثال زدني اش پشت ابرقدرت ها را مي لرزاند، در خانواده شخصيتي منحصر به فرد داشت. مرور اين چند روايت از زندگي خانوادگي پيرمرد دوست داشتني كوچه هاي جماران شما را با خميني ديگري آشنا مي كند كه در خانه اسمش «آقا» بود؛ آقاي دوست داشتني خانواده مصطفوي.
به روايت داماد
با چراغ قوه نماز شب مي خواند
در دل شب هنگامي كه براي نماز شب برمي خاستند لامپ را روشن نمي كردند بلكه از يك چراغ قوه بسيار كوچك استفاده مي كردند. كه تنها جلوي پايشان را روشن مي كرد. امام به آرامي راه مي رفتند تا ديگران بيدار نشوند.
محمود بروجردي
سرگذشت هاي ويژه از زندگي امام خميني (ره)، ج۳
به روايت نوه
توپ بازي كنار امام
زماني كه سن كمتري داشتيم و توپ در بغل مان بود يا در حياط دوچرخه بازي مي كرديم مرتباً امام را در حياط مي ديديم. نظم زندگي ايشان به گونه اي بود كه سه و نيم ساعت در روز قدم مي زدند و ما در اين ساعت ها معمولاً با ايشان در حياط مواجه مي شديم. تقريباً اتفاق نمي افتاد كه ايشان من را در حياط ببينند و نگويند كه حسن برو آخوند شو!
سيد حسن خميني، ديدار با اعضاي ستاد بزرگداشت سالگرد ارتحال امام خميني (ره)
به روايت از نزديكان
قرار بعدازظهرها
بعدازظهرها كه مي شد خانواده امام؛ نوه ها، دخترها و عروس مي آمدند و دور ايشان مي نشستند و چنان با امام گرم مي گرفتند و شوخي و مزاح مي كردند كه تصور چنين حالتي براي يك رهبر سياسي با آن همه مشغله شايد غيرممكن است
سيد رحيم ميريان، عضو بيت امام (ره)
به روايت نزديكان
توصيه ويژه به عروس و دامادها
در ابتداي عقد نصيحت مي كردند سعي كنيد با هم رفيق باشيد. اگر مرد هستي در بيرون از خانه مسئله داري، وقتي به خانه مي آيي ناراحتي هايت را پشت در بگذار و سعي كن با لطف و مهرباني داخل خانه شوي. به عروس خانم هم مي فرمودند تو هم ممكن است در خانه خيلي كار كرده و خسته باشي ولي نبايد خستگي خودت را به شوهرت منتقل كني، به استقبالش برو و زندگي گرمي را براي خودتان درست كنيد.
پابه پاي آفتاب، همسر حضرت امام (ره) ص ۱۰۶
به روايت پسر
لباس راحت مادر
مادرمان در منزل راحت لباس مي پوشيدند؛ آن گونه كه در بيوت علما و مراجع رسم نيست و معمولاً خانم ها در داخل بيت، حتي براي محارم خود نيز تقريباً پوشيده هستند. بارها تصميم گرفته بوديم در اين خصوص با والده صحبت كنيم اما هر بار احترام مادر را مهم تر از اين يادآوري مي دانستيم. از طرفي بيم آن داشتيم كه امام هم از اين موضوع ناراحت باشند اما به احترام همسرشان چيزي به ايشان نگويند.
خلاصه روزي دل به دريا زدم و به امام عرض كردم آيا به اين شيوه اي كه مادرمان در منزل مي گردند اعتراضي نداريد يا حتي در دلتان نمي گذرد كه كاش خانم پوشيده تر از اين باشند؟ امام لبخندي زدند و فرمودند! نه من هيچ مشكلي با اين وضعيت ندارم. كلاً در اين خانه تا زماني كه گناهي صورت نگرفته، همه شما آزاديد هر طور مي خواستيد رفتار كنيد. فقط توجه داشته باشيد كه به هيچ وجه نزديك گناه و معصيت نشويد. اين پاسخ صريح امام براي ما خيلي جالب و در عين حال آموزنده بود.
مرحوم سيد احمد خميني، نقل از تقي دژاكام
(روزنامه نگار)
به روايت دختر
قرآن خواندن هاي بابا
اگر زماني وارد اتاق امام مي شديم و ايشان مشغول خواندن قرآن بودند از ما اجازه مي گرفتند كه خواندن آن صفحه را تمام كنند و بلافاصله آن صفحه را تمام مي كردند و بعد به ما اظهار محبت مي فرمودند.
فريده مصطفوي، برداشت هايي از سيره امام خميني (ره)، ج اول
به روايت همسر
در پوشش آزاد
دلشان مي خواست با همان بودجه كمي كه داشتند زندگي كنند ولي احترام مرا نگه مي داشتند. حتي حاضر نبودند كه من در خانه كار كنم. هميشه به من مي گفتند جارو نكن! اگر مي خواستم لب حوض روسري بچه را بشويم، مي آمدند و مي گفتند بلند شو! تو نبايد بشويي.
من پشت سر ايشان اتاق را جارو مي كردم و وقتي در منزل نبودند، لباس بچه ها را مي شستم.
امام در مسائل خصوصي زندگي من دخالت نمي كردند. اوايل زندگي مان، يادم نيست هفته اول يا ماه اول به من گفتند كاري به كارت ندارم. به هر صورت كه ميل داري لباس بخر و بپوش اما آنچه از تو مي خواهم اين است كه واجبات را انجام دهي و محرمات را ترك كني؛ يعني گناه نكني.
مرحومه خديجه ثقفي، همسر امام (ره)
به روايت محافظ
به خانم هيچ وقت دستور نمي دادند
احمد آقا مي گفت موردي را نديدم كه حضرت امام به خانم شان بگويند براي مثال يك ليوان آب به من بدهيد يا چاي بياوريد يا سفره را بيندازيد بلكه هر احتياجي كه داشتند، خودشان بلند مي شدند و اقدام مي كردند. البته اگر بنده يا والده زودتر از تصميم امام مطلع مي شديم، برمي خاستيم و حاجت شان را برآورده مي كرديم؛ ولي ايشان ابتدا زبان به درخواست نمي گشودند. حتي حضرت امام از خانمي كه به عنوان خادمه در منزلشان كار مي كرد، چيزي را طلب نمي كردند.
خاطرات حاج حسن سليماني
محافظ ويژه امام (ره)، انتشارات مركز اسناد
به روايت عروس
قولي براي ترك سيگار
يك شب امام گفتند كه در جواني سيگار مي كشيدم. تا اينكه يك شب سرد زمستان كه پشت كرسي مشغول مطالعه بودم، به مطلب مهمي رسيدم و فكرم به شدت درگير فهم آن شد. در همين حال براي سيگار از اتاق بيرون رفتم. پس از بازگشت همين كه نگاهم به كتاب افتاد كه آن را برزمين گذاشته و به دنبال سيگار رفته بودم، احساس شرمندگي كردم و با خود عهد كردم كه ديگر سيگار نكشم. آن را خاموش كردم و ديگر سيگار نكشيدم.
فاطمه طباطبايي، كتاب اقليم خاطرات، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)
از اذيت هاي علي خسته نمي شد
يك بار پيش آقا رفتم و ديدم علي (نوه امام) در كنار ايشان نشسته و از آقا تقاضاي ساعت شان را دارد. ايشان فرمودند پدر جان! آخر ساعت زنجيرش مي خورد به چشمت و اذيت مي شوي. علي گفت خب عينك تان را بدهيد! ايشان فرمودند عينكم نيز همين طور! به چشمانت مي زني، چشمانت اذيت مي شود. چشم تو حالا ظريف است، گل است. علي اصرار كرد كه آقا عينك را بدهيد. ايشان فرمودند نه دسته اش را مي شكني و من ديگر عينك ندارم. نمي شود بچه به اين چيزها دست بزند.
چند دقيقه اي گذشت و علي در خانه چرخي زد و مجدداً آمد و گفت آقا امام فرمودند جانم! علي گفت آقا! بيا تو بچه شو و من آقا مي شوم! امام فرمودند باشد. علي گفت پس پاشو از اينجا! بچه كه به جاي آقا نمي نشيند. امام بلند شدند و خودشان را كنار كشيدند. علي گفت پس عينكت را بده! ساعتت را بده بچه كه به عينك و ساعت دست نمي زند! آقا فرمودند بيا! من به تو چه بگويم؟ راهش را درست كردي و عينك و ساعت را گرفتي. گاهي علي به آقا مي گفتند شما بنشينيد، من شما را حمام كنم. آن وقت ايشان مي نشستند و علي سر و صورت ايشان را مي شستند. علي دستش را به ديوار مي كشيد كه مثلاً صابون است. بعد به سر و صورت آقا مي ماليد. من به علي مي گفتم با اين كار آقا را اذيت مي كني و آقا مي گفتند نه اذيت نمي كند. بگذار كارش را بكند.
مصاحبه با حورا صدر، ماهنامه سپيده دانايي
منبع: نشريه همشهري